بچه هاي اقتصاد 90 دانشگاه باهنر كرمان
درباره وبلاگ


مهم اين نيست که قطره باشي يا اقيانوس، مهم اين است که آسمان در تو منعکس شود. _____________ سلام اينجا محله ماست البته هركي اومد قدمش روي چشامون اينجا به وجود اومده براي خوش بودن پس نياي بگي اين چه وبلاگيه كه اسمش اقتصاد ولي مطلب اقتصادي نميزاره اخه اينجا حس درس ودانشگاه نيست پس خوش باشين گلايي كه مياينن ممنون www.economy90.uk.ac.gmail.comاينم ايميل اگه نكته اي خصوصي ميخواستين بگين به اينجا بفرستين
شنبه 16 آذر 1392برچسب:, :: 8:33 :: نويسنده : امید

                                  

                                                  روز دانشجو مبارک

 

 

 

 

 

 

مخصوصا شما هم کلاسایا

چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:, :: 4:41 :: نويسنده : امید
ماه مبارک رمضان......

رمضان مبارک

کاش در اين رمضان لايق ديدار شويم. *** سحري با نظر لطف تو بيدار شويم

پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:, :: 10:43 :: نويسنده : امید

 

 

قاليباف

محمدباقر قالیباف در اول شهریورماه سال ١٣٤٠ در شهر ییلاقی طرقبه در خانواده ای متوسط متولد شد. تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان خود را در مشهد همراه با کار و تلاش اقتصادی ادامه داد .

پس از پیروزی انقلاب اسلامی با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وارد سپاه شد بدین ترتیب قالیباف نوجوان در سال ٥٨ وارد جبهه شد و به دلیل قابلیتهایی که از خود نشان داد در سال ١٣٦١به عنوان فرمانده تیپ امام رضا(ع) و یک سال بعد در جایگاه فرمانده لشکر ٥ نصر خراسان انتخاب شد. عقد ازدواج دکتر قالیباف نیز یک سال بعد و در سال ١٣٦٢ برقرار  شد که  حاصل این ازدواج ٣ فرزند است. دکتر قالیباف به همراه لشکر ٥ نصر در اغلب عملیاتهای دوران دفاع مقدس در کنار شهیدان سرافرازی همچون باکری، همت، خرازی، کاظمی، صیاد شیرازی به صیانت از انقلاب پرداخت .

در سال ١٣٧٣مسئولیت قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء(ص) را پذیرفت درکنار این فعالیتها نیز در رشته جغرافیای سیاسی تا مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد. در سال ١٣٧٦ به دستور مقام معظم رهبری عهده دار فرماندهی نیروی هوایی سپاه شد و با گذراندن دوره های فشرده خلبانی در ایران و فرانسه مجوز پرواز با ایرباس را بدست آورد. ایشان هم اکنون نیز گاهی به عنوان خلبان هواپیمای ایرباس در شرکت هواپیمایی ایران ایر پروازهایی را انجام می دهد. وی در همین ایام در کنکور دکتری شرکت کرده و در دانشگاه تربیت مدرس پذیرفته شد. و در سال ١٣٨٠ از  تز دکترایشان با عنوان «بررسی سیر تکوین نهادهای محلی ایران در دوره معاصر» دفاع کرد و بعد از آن نیز به عنوان عضو هیات علمی رشته جغرافیای سیاسی دانشگاه تهران و استادیاردانشگاه تربیت مدرس به کار تدریس مشغول است. دکتر قالیباف در سال ۱۳۷۹ مجدداً با حکم حضرت آیت الله خامنه ای، فرماندهی نیروی انتظامی ایران را عهده دار شد او در سال ۱۳۸۳ به حکم رییس جمهور وقت محمد خاتمی رئیس و نماینده رییس جمهور در ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز شد؛ اگرچه پیش از آن از امضاء کنندگان نامه تهدیدآمیز جمعی از فرماندهان نظامی سپاه به محمد خاتمی بود.

در سال 1384 یک قدم فراتر نهاد و در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نمود ولی توفیقی از این باب حاصل وی نگردید تا در سال 84 و با رای شورای اسلامی شهر تهران به عنوان شهردار پایتخت انتخاب و در سال ١٣٨٨ نیز مجدداً با حکم این شورا در سمت خود ابقا شد. که این منصب برای ایشان کماکان ادامه دارد.

 

ولايتي

دکتر علی اکبر ولایتی در ۴ تیر ماه ۱۳۲۴، در رستم آباد، یکی از ۳۳ روستای شمیران در خانواده متوسط به دنیا آمد. پدرایشان کارمند و مادر ایشان خانه دار بودند. دوران ابتدایی و دوره نخست دبیرستان را همانجا گذراند و در دوره دوم دبیرستان به دبیرستان جم قلهک رفت. او در سال ۱۳۴۲ دیپلم طبیعی گرفت و در سال ۱۳۴۳ در کنکور سراسری، رتبه ۴۹ کشوری را به دست آورد و در رشته پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد. دکتر ولایتی، از سال ۱۳۴۲ در مدرسه قائمیه و سپس در دبیرستان جهان آرای قلهک تا سال ۱۳۵۰ به تدریس اشتغال داشت. وی تخصص اطفال را در مرکز طبی کودکان دانشگاه تهرن و فوق تخصص بیماری های عفونی را در دانشگاه جان هاپکینز آمریکا گذراند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدتی معاون وزارت بهداری بود، در دوره اول مجلس به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد و سپس به مدت شانزده سال، در دوره های ریاست جمهوری حضرت آیت الله خامنه ای و  آقای هاشمی رفسنجانی ، به عنوان وزیر خارجه مشغول همکاری بوده و از این حیث،پرسابقه ترین وزیر جمهوری اسلامی به شمار می آید.
پس از دوم خرداد ۱۳۷۶، با آنکه رئیس جمهور آقای خاتمی، سلیقه و دیدگاه وی را برای عضویت در کابینه می پسندید، ولی او راهی بیت مقام معظم رهبری شد و مشاور بین الملل ایشان گردید و هم اکنون نیز در این سمت خطیر انجام وظیفه می کند. صرف نظر  از این شغل مهم، دکتر ولایتی در چند رشته دانشگاهی به تدریس مشغول است و در بعضی از شوراهای مهم کشوری همچون شورای عالی انقلاب فرهنگی، مجمع تشخیص مصلحت نظام و بنیاد دائره المعارف اسلامی شرکت داشته و عضو رسمی میباشد. او که دارای چندین دکترای افتخاری از چند دانشگاه معتبر بین المللی است، در تعدادی از انجمن های تخصصی و پژوهشی جهان نیز عضویت دارد.
خانواده:
دکتر ولایتی در خانواده ای نسبتا شلوغ( پنج دختر و یک پسر) به دنیا آمد. او کودکی آرام بود و بیشتر وقت خود را به مطالعه کتاب میگذراند، به طوری که در نه سالگی، کتاب هفت جلدی اسکندر نامه، و در کلاس پنجم ابتدایی، کتاب کلیله و دمنه را خواند. از نوجوانی علاقه فراوانی به کتاب های تاریخی پیدا نمود، به حدی که گاه دوازده ساعت شبانه روز را به مطالعه تاریخ می گذراند. او که از مردان سیاست روزگار ما است، خود در اهمیت مطالعات تاریخی برای حرفه سیاستمداری می گوید:
“هر کسی که بخواهد سیاست را خوب بفهمد، باید تاریخ بداند. اگر تاریخ نداند، راه بجایی نمی برد.”
دکتر ولایتی همچنین یک پدر موفق به شمار می آید. او چهار فرزند دارد که هگی تحصیلات عالیه دارند. میثم، پزشک عمومی، محمد، مهندس عمران، علی اصغر، دانشجوی مهندسی عمران، و فاطمه، دانشجوی ریاضی. او در مورد ارتباط با فرزندانش گفته است:
” من جدا با بچه هایم رفیق هستم. بچه ها همیشه لحظه شماری می کنند که من به خانه بروم. ما با آن دوپسری که ازدواج کرده اند، همگی با هم زندگی می کنیم و محیطی گرم و صمیمی داریم.
فعالیت های سیاسی قبل از انقلاب اسلامی:
دکتر ولایتی از نوجوانی، به دلیل علاقه مندی پدرش به سیاست، با اوضاع سیاسی موجود، آشنا شد و به عمل ورزی سیاسی روی آورد. او در دبیرستان، به مناسبتهای مختلف، در اعتراض به سیاست های شاه، هم مدرسه ای ها را به تعطیلی کلاس درس و تظاهرات فرا می خواند و در این راه، بارها به ساواک منطقه رفت و مورد بازجویی قرار گرفت به طوری که از ۱۷ سالگی پرونده ای در ساواک تهران برای او ترتیب داده شد.
از ۱۷ سالگی (۱۳۴۱) به عضویت جبهه ملی دوم در آمد. او خود در این باره گفته است:
” من برای فعالیت سیاسی، به دنبال بستری بودم. آن موقع تنها بستر سیاسی موجود، جبهه ملی و نهضت آزادی بود. بعد از فوت مرحوم آیت الله بروجردی، در ۱۶ سال?ی به حضرت امام (ره ) رجوع کردم، در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ که دیدم جبهه ملی راهش را عوض کرد، از آن جدا شدم و بعد از آن، ارتباطم به روحانیت و فعالان مذهبی منحصر شد.”
در دانشگاه، به همراه مرحوم شهید لواسانی، شهید دکتر لبافی نژاد، دکتر معتمدی، دکتر جزائری، دکتر خادمی و …… انجمن اسلامی پزشکان را ، که پس از دکتر شیبانی به حال تعلیق در آمده بود، احیا کرد و با گروههای مختلف سیاسی و روحانیت پیرو امام (ره) تماسهای منظم برقرار ساخت.
دکتر ولایتی خود در باره فعالیتهایش میگوید:
” هم جلسه میگذاشتیم و هم تظاهرات راه می انداختیم. خب تظاهرات راه انداختن، ب?یر و ببند داشت. باتوم خوردن داشت و…….”

فعالیت‌هاى سیاسى قبل از انقلاب‌اسلامى:

ولایتى از نوجوانى، به دلیل علاقه‌مندى پدرش به سیاست، با اوضاع سیاسى موجود، آشنا شد و به عمل‌ورزى سیاسى روى‌آورد. او در دبیرستان، به مناسبتهاى مختلف، در اعتراض به سیاست‌هاى شاه، هم‌مدرسه‌اى‌ها را به تعطیلى کلاس درس و تظاهرات فرا‌مى‌خواند و در این راه، بارها به ساواک منطقه رفت و مورد بازجویى قرار‌گرفت. به طورى که از ۱۷ سالگى پرونده‌اى در ساواک تهران براى او گشوده شد.

وی از ۱۷ سالگى (۱۳۴۱) به عضویت جبهه ملى دوم درآمد. در دانشگاه، به همراه مرحوم شهید لواسانى، شهید دکتر لبافى‌نژاد، دکتر معتمدى، دکتر جزائرى، دکتر خادمى و … انجمن اسلامى پزشکان را، که پس از دکتر شیبانى به حال تعلیق درآمده بود، احیا کرد و با گروه‌هاى مختلف سیاسى و روحانیت پیرو امام (ره) تماس‌هاى منظم برقرار ساخت.

برخی از سمت‌های اجرایی و علمی:

مشاور مقام معظم رهبری در امور بین الملل (از سال ۱۳۷۶ تا کنون)
وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران (از آذر ماه ۱۳۶۰ لغایت خرداد ۱۳۷۶)
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام( از بدو تاسیس تا کنون)
عضو شورای‌عالی انقلاب فرهنگی (از سال ۱۳۶۸)
دبیر کل مجمع جهانی اهل‌بیت (ع) (ازسال۷۹ تا مهر ۱۳۸۱)
نماینده تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی
معاون وزیر بهداشت
استاد تاریخ روابط خارجی ایران در دانشکده روابط بین‌الملل وابسته به وزارت امور خارجه
استاد دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
رئیس شورای عالی نظام پزشکی جمهوری اسلامی ایران
عضو هیأت مدیره نظام پزشکی تهران (از۳ مهرماه ۱۳۷۰)
عضو شورای عالی سیاست‌گذاری دایره‌المعارف دفاع مقدس
عضو پیوسته منتخب فرهنگستان علوم پزشکی ایران (از سال ۱۳۶۹)
عضو هیئت امنای بنیاد دایره‌المعارف اسلامی برای ۳ دوره
عضو هیأت امنا ی دانشگاه علوم پزشکی تهران
عضو هیأت امنای دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
عضو شورایعالی انستیتو تحقیقاتی سل و بیماریهای ریوی کشور
رئیس هیأت تحریریه مجله پزشکی جمهوری اسلامی ایران
رئیس هیأت مدیره انجمن متخصصین بیماریهای عفونی و گرمسیری ایران
رئیس شورای مرکزی انجمن اسلامی پزشکان ایران
رئیس گروه اسلام معاصر ـ بنیاد دائرﻩ‌المعارف اسلامی
رئیس مرکزآموزشی پژوهشی درمانی سل و بیماریهای ریوی

برخی از تالیفات علی‌اکبر ولایتی:

  • پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران
  • ایران و مسئله فلسطین
  • ایران و تحولات فلسطین
  • بحران تاریخی هویت ایرانی
  • مقدمه فکری نهضت مشروطیت
  • تاریخ روابط خارجی ایران در عهد شاه عباس اول صفوی
  • تاریخ روابط خارجی ایران در عهد شاه اسماعیل صفوی
  • تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی
  • تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدین‌شاه و مظفرالدین‌شاه
  • بیماری سل
  • بیماری‌های عفونی با همکاری دکتر اسماعیل صائبی، دکتر مینو محرز، دکتر علیرضا یلدا
  • مبانی سل

 

حسن روحاني

حسن روحانی متولد ٢١ آبان ١٣٢٧ در شهر سرخه (استان سمنان)، دارای دکترای حقوق و سابقه تحصیل در حوزه علمیه قم در حد اجتهاد؛ نماینده مقام معظم رهبری در شورایعالی امنیت ملی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، نماینده مردم استان تهران در مجلس خبرگان رهبری و رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام می‌باشد.

تحصیلات دانشگاهی و مدارج علمی :

دکتری (Ph.D) حقوق اساسی از دانشگاه کلدونیان گلاسکو
(عنوان پایان‌نامه: The Flexibility of Shariah; Islamic Law)

فوق لیسانس (M.Phil) حقوق عمومی از دانشگاه کلدونیان گلاسکو
(عنوان پایان‌نامه: The Islamic Legislative Power)

لیسانس حقوق قضائی از دانشگاه تهران

وکیل پایه یک دادگستری (کانون وکلای دادگستری مرکز)

استاد پژوهشی مرکز تحقیقات استراتژیک

تحصیلات حوزوی :

خارج فقه و اصول: با اساتیدی چون آیات عظام سید محمد محقق داماد (ره)، شیخ مرتضی حائری (ره) و سید محمدرضا گلپایگانی (ره) سطح عالی: با اساتیدی چون آیات عظام سلطانی (ره)، فاضل لنکرانی (ره) و شیخ محمد شاه‌آبادی (ره)

 

 

سعيد جليلي

 

سعید جلیلی در سال 1344 در مشهد مقدس دیده به جهان گشود وی كه تحصیلات خود را تا مقطع دكتری علوم سیاسی از دانشگاه امام صادق علیه‌السلام به پایان رسانده، مسلط به زبان‌های عربی و انگلیسی است.

جلیلی در دورانی كه برخی افراد تحصیل در دانشگاه را، بر دفاع از اسلام وانقلاب مقدم می‌دانستند و این بحث به‌صورت جدی حتی در سطح مدیریت دانشگاه امام صادق نیز مطرح بود، با جمع میان این دو مقوله به عنوان نیروی بسیجی بارها در جبهه‌های جنگ حضور یافت و در راه دفاع از آرمان‌های انقلاب به درجه جانبازی نایل آمد.

وی در دی ماه سال ۱۳۶۵دیده‌بان لشگر نصر خراسان بود كه در عملیات كربلای ۵ از ناحیه پا مجروح شد و در بیمارستان صحرایی منطقه شلمچه به دلیل فقدان امكانات و وضعیت اورژانسی پای راست خود را از دست داد. جلیلی پس از آن در واحد تداركات لشكر به خدمت پرداخت.

جلیلی در بازگشت از جبهه‌های حق علیه باطل، رساله دكترای خود را با عنوان "اندیشه سیاسی در قرآن" در خصوص سیاست خارجی اسلام به رشته تحریر درآورد؛ رساله‌ای كه پروفسور حمید مولانا، در مقدمه‌ای كه بر آن نوشت، به تجلیل از شخصیت این دانش‌آموخته اقدام كرد. این رساله در كشور لبنان نیز به زبان عربی ترجمه و منتشر شده است.

جلیلی، در سال 68 به وزارت امور خارجه رفت و بعد از یك دوره 2 ساله، ریاست اداره بازرسی وزارت خارجه را بر عهده گرفت. مناصب جلیلی در وزارت امور خارجه عبارتند از:

۱۳۶۸: وابسته سیاسی
۱۳۷۰: رئیس اداره بازرسی
۱۳۷۱: دبیر سوم
۱۳۷۳: دبیر دوم
۱۳۷۴: دبیر اول
۱۳۷۶: رایزن سوم

پس از دوم خرداد 76 و تغییر اتوبوسی مدیران، وی به اداره امریكای وزارت خارجه منتقل شد و معاونت این اداره را بر عهده گرفت. در سال 80 نیز به دفتر مقام معظم رهبری رفت و در سمت مدیریت بررسی‌های جاری دفتر رهبر انقلاب به ادامه خدمت پرداخت.

جلیلی كه پس از انتخابات سوم تیر به عنوان گزینه مطرح و مورد نظر رئیس‌جمهور برای تصدی وزارت امور خارجه مطرح بود، بنا به پاره‌ای مصالح عهده‌دار مهم‌ترین معاونت وزارت خارجه، معاونت اروپا و آمریكا شد. ضمن آن‌كه در طول این دوره، ارتباط علمی خود با نهاد دانشگاه را قطع نكرد و به تدریس در دانشگاه ادامه داد.

وی كه در زندگی شخصی به پركاری و ساده‌زیستی شهرت دارد، تا پاسی از شب در جهت تقویت دیپلماسی كشور تلاش می كندو مورد اعتماد رهبر انقلاب حوزه سیاست خارجی و داخلی است.

جلیلی در مهرماه 86 پس از استعفای علی لاریجانی به سمت دبیر شورای عالی امنیت ملی منصوب شد. اما آنچه امروز صحبت از این دیپلمات جوان و متعهد انقلاب را بر سر زبان ها انداخته است، اداره هوشمندانه، مقتدرانه و متعهدانه پرونده هسته‌ای و نحوه مذاكره او و تیم همراهش در مواجهه با كشورهای 1+5 بود

 

 

 



 

 
 
محسن رضايي

حداد عادل

 

غلامعلی حداد عادل در سال 1324 در تهران به دنیا آمد او در سال ۱۳۴۲ از دبیرستان علوی فارغ التحصیل شد. در سالهای ۱۳۴۵و ۱۳۴۷ لیسانس و فوق لیسانس خود را در رشته فیزیک از دانشگاههای تهران و شیراز اخذ نمود حداد عادل از سال 1347 تدريس در دانشگاه شهيد بهشتي (ملي سابق) در رشته فیزیک را آغاز كرد. در سالهای 1347-1348، ورود مجدد به دانشگاه تهران نمود و تحصیل در رشته علوم اجتماعی را آغاز کرد. در سال ۱۳۵۱، کارشناسی ارشد فلسفه را از دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران دریافت کرد.و دروس دوره دکتری فلسفه را در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۳ به پایان برد.همسر او طبیبه ماهروزاده دارای دکترای فلسفه تعلیم و تربیت، مشاور وزیر علوم، تحقیقات و فناوری و دانشیار دانشگاه الزهرا است. این دو صاحب چهار فرزند به نامهای فریدالدین (1352)، آزاده، متولد (1354) زهرا(1358) و بنت الهدی (1364) میباشند.

حداد عادل در سال 1350 توسط ساواک دستگیر وزندانی گردید و يك دوره ساواك وي را به دليل فعاليت‌هاي سياسي از تدريس منع كرد .بین ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ در دانشگاه صنعتی شریف به تدریس فلسفه، تاریخ علم و تاریخ فلسفه غرب و تاریخ فلسفه اسلامی پرداخت. وي در اين زمان نيز به تحصيل فلسفه نزد استاد شهيد مطهري مشغول و مقارن با انقلاب اسلامي عضو كميته همبستگي دانشگاهيان با مردم بود.

حداد عادل به زبان‌هاي انگليسي و عربي تسلط كامل دارد و از وي 17 كتاب درسي و 5 كتاب علمي و تحليلي در موضوعات دين، فلسفه و علوم اجتماعي و بيش از 190 مقاله به چاپ رسيده است.

مشاغل و مسئولیت ها:

·         مشاور عالى مقام معظم رهبری از 1387 تاکنون

·         نماینده مردم تهران در دوره هشتم مجلس شوراى اسلامى از 1387 تاکنون

·         رئیس کمیسیون فرهنگى مجلس شورای اسلامی از 1387 تاکنون

·         رئیس مجلس شوراى اسلامى در دوره هفتم مجلس از 1383 تا 1387

·         نماینده مردم تهران در دوره ششم تا هشتم مجلس شوراى اسلامى از 1379 تا 1390 

·         رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسى از 1374 تا 1384 و از 1387 تاکنون

·         مدیرعامل بنیاد دائره‏المعارف اسلامى (به ریاست عالیه مقام‏معظم رهبرى) از 1374 تاکنون

·         معاون وزیر آموزش و پرورش و رئیس سازمان پژوهش و برنامه‏ریزى آموزشى وزارت

·         آموزش و پرورش از 1361 تا 1372

·         مشاور وزیر آموزش و پرورش از 1359 تا 1361 

·         عضو شوراى سرپرستى سازمان صدا و سیما از 1358 تا 1359 

·         معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامى از 1357 تا 1358 

·         رئیس کنگره بین‏المللى فلسفه در سال 1389 

·         نماینده هیأت اجرایى جذب اعضاى هیأت علمى دانشگاه تهران از تاریخ 4/2/1389

 

 

 

 

محدرضا عارف

دکتر محمد رضا عارف در سال 1330 خورشیدی در خانواده‌ای مذهبی و اصیل در شهر یزد به دنیا آمد . پدر ایشان حاج میرزا احمد عارف یکی از بازاریان اصیل و سرشناس و از چهره‌های محبوب و مردمی و مذهبی یزد و هم‌چنین از خادمان حضرت سیدالشهدا (ع) بودند که مجالس روضه‌خوانی و روشن‌گری منزل ایشان در شهر یزد در سال‌های پیش و پس از انقلاب به‌عنوان پایگاه دانشجویان، دانشگاهیان و فرهیختگان یزد به حساب می‌آمد.
ویژگی بارز محمد رضا عارف در کودکی نبوغ ذاتی وی در علم ریاضی بود، آن‌چنان که در سن 5 سالگی  مسلط به حساب سیاق  بود و پس از آن نیز درخشش بی‌نظیر وی در درس ریاضی چنان بود که توانست در مسابقات ریاضی کشور در رامسر در سال 1348 رتبه اول کشوری را به دست آورد و در کنکور سراسری رشته‌ی ریاضی سال 1349حائز رتبه‌ی دوم کشوری شده و پس از تحصیل در رشته‌ی مهندسی برق دانش‌کده‌ی فنی دانشگاه تهران و موفقیت در  کسب رتبه‌ی اول این دانش‌کده در سال 1354 با معدل 3/91 از 4 از آن دانشکده فارغ‌التحصیل شود.در همان سال با استفاده از بورس تحصیلی دانشگاه صنعتی اصفهان برای ادامه‌ی تحصیل راهی امریکا شد و در سال 1355 با اخذ مدرک کارشناسی ارشد و در سال 1359 با اخذ مدرک دکترای برق مخابرات هردو از دانش‌گاه استنفورد با معدل 4 از 4 به میهن بازگشت .
دکتر محمد رضا عارف از همان بدو ورود به کشور با توجه به شرایط حساس پس از انقلاب و وقوع جنگ تحمیلی و نیاز کشور به مدیران آگاه و متخصص شروع به خدمت در دستگاه‌های مختلف دولتی چون شرکت مخابرات و وزارت فرهنگ و آموزش عالی کرد.در سال‌های 73 تا 76 در سمت ریاست دانشگاه تهران حضوری درخشان داشت. پس از آن نیز در کابینه‌ی دولت اصلاحات در سال‌های 76 تا 79 به‌عنوان وزیر پست و تلگراف و تلفن مشغول به خدمت شد و در سال‌های 79 تا 80 به عنوان معاون رییس جمهور و رییس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور به فعالیت خود ادامه داد .و در سال­های 1380 تا 1384 به‌عنوان معاون اول رییس جمهور برگزیده شد.
علاقه‌مندی فراوان دکتر عارف به علم و دانش سبب شد که وی علی‌ رغم مشغولیت‌های مدیریتی ‌­در تمام این سال‌ها، به‌عنوان استادی برجسته در دانشگاه صنعتی اصفهان و صنعتی شریف و سایر دانشگاه­ها با هدایت بیش از 110 پایان‌نامه‌ی دکترا و کارشناسی‌ارشد و تدریس در مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا به فعالیت‌های علمی خود ادامه دهد.
وی به عنوان یکی از نظریه‌پردازان مطرح جهان در نظریه اطلاعات موفق به معرفی شبکه‌ی مخابراتی معروف Aref Network شد و در راستای گسترش علم مخابرات در کشور اقدام به راه‌اندازی دکترای برق-مخابرات در دانش‌گاه‌های تربیت‌مدرس، صنعتی اصفهان،یزد و چند دانشگاه دیگر نمود.

تالیف،تحقیق،ترجمه:
ترجمه‌ی کتاب سیستم‌های مخابراتی دیجیتال و آنالوگ که در سال 69 به‌عنوان کتاب سال انتخاب شد.
ترجمه‌ی کتاب سیگنال‌ها و سیستم‌ها  .
ترجمه‌ی کتاب سیگنال‌های تصادفی .
تالیف و یا ارائه‌ی بیش از 280 مقاله‌ی علمی

سابقه‌ی فعالیت‌های سیاسی قبل از انقلاب :
فعالیت سیاسی و مشارکت در برگزاری جلسات مذهبی در دوران دانش‌جویی در دانش‌گاه تهران
دست‌گیری توسط کمیته مشترک ضد خراب‌کاری ساواک در سال 1354
عضویت و فعالیت رسمی در انجمن اسلامی دانش‌جویان امریکا و کانادا از 1354 تا 1359
 

خدمات پس از انقلاب :
معاون طرح و توسعه‌ی شرکت مخابرات ایران 1360-1359
سرپرست شرکت مخابرات ایران 1360
معاون دانش‌جویی وزارت فرهنگ و آموزش عالی 1361-1360
معاون آموزشی وزارت فرهنگ و آموزش عالی 1362-1361
قائم‌مقام و معاون هماهنگی وزارت فرهنگ و آموزش عالی 1363-1362
معاون آموزشی وزارت فرهنگ و آموزش عالی 1369-1368
مشاور آموزشی و قائم‌مقام وزیر در هیات ممیزه­ی مرکزی و رئیس شورای هماهنگی هیات­های امنای دانشگاه­ها و موسسات آموزش عالی و پژوهشی 1373-1369
رییس دانش‌گاه تهران 1376-1373
وزیر پست و تلگراف و تلفن 1379-1376
معاون رییس‌جمهور و رییس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور 1380-1379
معاون اول رییس‌جمهور 1384-1380
عضو پیوسته‌ی فرهنگستان علوم ایران
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام
رییس انجمن رمز ایران
رییس انجمن علمی کنترل و فرماندهی ( (C4Iایران
رییس انجمن‌ علمی شبکه‌های هوشمند انرژی ایران
رییس گروه علوم مهندسی فرهنگستان علوم ایران
رییس بنیاد پیش‌برد علم و فن‌آوری ایران (FAST-IRAN)
رئیس هیات موسسه بنیاد امید ایرانیان
عضو موسس بنیاد باران

پنج شنبه 12 ارديبهشت 1387برچسب:, :: 14:42 :: نويسنده : امید

سلام

اين هفته

قرار

 

خانم

                                                                     سيدي

 

روي صندلي داغ قرار بگيرن تا اخر هفته وقت دارين سوالتو ازشون بپرسين

 

چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 15:10 :: نويسنده : امید

زیباترین لذت های دنیا که باعث خر کیف شدن آدم میشه :

1. از خواب پاشی بعد ببینی 1 ساعت دیگه هم میتونی بخوابی !!!


2. وقتی دست تو جیبه لباسه قدیمیت میکنی و ببینی توش یه مقدار پوله ؟!!!


3. اونی که تو فکرشی همون لحظه بهت بزنگه !!!!!


4. وقتی که فکر میکنی امرن تو امتحانت 10 هم نمیگیری ، اما 18 میشی

سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:, :: 14:36 :: نويسنده : امید

ساعت ۲ نصف شب یک اتاق

ساعت ۳ نصف شب کل خوابگاه منهای سرپرست

ساعت ۴ صبح هنگام خواب

وضعیت تحصیل در خوابگاه

 

 

اولین روزهای خوابگاه

گفت و گوی صمیمانه برسرآماده کردن صبحانه بعد از گذست چند روز

پایان گفت و گو

امکانات غذایی در خوابگاه

طریقه ظرف شستن در خوابگاه

اواخر ترم وضعیت ۷۰درصد دانشجویان

و این هم آخر عاقبتش!!

سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:, :: 12:31 :: نويسنده : امید

 داره با سرعت۱۵۰تا میره. بهش میگم آروم برو اینجا دوربین داره
میگه دوربین کنترل سرعت؟
پـَـ نـَـ پـَـ دوربین عکاسی گذاشتن از ماشینا عکس میگیرن میذارن تو فیسبوک تگ هم میکنن. آروم برو عکسمون خوب بیفته

***************************

به مامانم میگم:نمیخای واسه ما آستین بالا بزنی؟میگه:پسرم زن میخوای؟گفتم : پـَـ نـَـ پـَـ گفتم آستیناتو بالا بزنی با هم مچ بندازیم ببینیم کی قوی تره

***************************

رفتم تو ماهی فروشی به فروشنده می گم :آقا یه ماهی قزل آلا بدین.میگه : واسه خوردن میخای؟میگم: پـَـ نـَـ پـَـ اومدم واکسن هاری و کزازشو بزنم و برم

***************************

با دوستم رفتیم کشتارگاه میگه:اه اه اینجا چه بوی گوسفندی میاد.گفتم: پـَـ نـَـ پـَـ میخواستی بوی اش رشته بیاد.

***************************

به بابام میگم :بابا پول داری؟میگه پول می خای؟میگم : پـَـ نـَـ پـَـ میخواستم ببینم اگه پول نداری بهت بدم که وختی رفتی خونه جولو زن و بچت شرمنده نشی

                                    ***************************                                                        دوستم زنگ زده موبایلم میگه ممد پول داری یه خورده بهم بدی؟ بهش میگم: بیا عابربانکم رو بگیر برو.

میگه: توش پول داری. گفتم: پـَـ نـَـ پـَـ گفتم تو خونه نشستی دلت گرفته / گفتم بدم بری یه دوری باهاش بزنی!

***************************

به مامانم میگم فردا می خوام روزه بگیرم مامانم میگه سحر صدات کنم؟ میگم پـَـ نـَـ پـَـ مدونا رو بیشتر دوست دارم، مدونا صدام کن!!!

***************************

دیشب رفته بودم خونه خواهرمینا ، دختر خواهرم یه نقاشی رو بوم کشیده بود خیلی قشنگ گفتم خودت کشیدی ؟ گفت پـَـ نـَـ پـَـ دادم پیکاسو بکشه جوونا هم خودی نشون بدن

***************************

رفتم خونه دانشجویی یکی از دوستام داشتم یکی از ظرفای چرب مورچه زدشو می شستم اومده بالا سرم میگه ای وای چی کار می کنی داری ظرف و می شوری؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ مورچه ها هوس آب تنی کرده بودن آوردمشون حموم!

***************************

دوستم گفت: اگه با گوشی برم تو اینترنت از شارژم کم میشه؟ گفتم: پـَـ نـَـ پـَـ از ذخیره ارزی کشورهای عضو اپک کم میشه

***************************

داییم ما رو برای یه پک قیلون دعوت میکنه باغ سیب مال بکی از رفقاش.. مامانم میگه حالا میخواین قیلون بکشید؟؟؟؟ میگم پـَـ نـَـ پـَـ اومدیم سیباشونو دستمال بکشیم!

***************************

واسه دوستم عکس ایمیل کردم زنگ زدم میگم فرستادمش واست . میگه یعنی الان تو ایمیلمه؟ پـَـ نـَـ پـَـ الان دم در خونتونه ولی دستش به زنگ نمیرسه درو بزن بیاد بالا

***************************

ممیز ایزو اومده رفته تو سالن تولید کنار دستگاه تراش از اپراتورش میپرسه شما تراشکارین؟ پـَـ نـَـ پـَـ مدیر عامل اوقات بیکاریش میاد کمک بچه ها

                                                   *******************                                         هواپیما تو قلب آسمون موتورش آتیش گرفته، خلبان گفته داریم سقوط میکنیم.میکه یعنی سقوط کنیم زندگیمون تموم میشه؟
میگم پـَـ نـَـ پـَـ می یفتیم تو یه جزیره و سریال لاست رو میسازیم

***************************

میگم رسیدی خونه زنگ بزن،میگه تلفن کنم؟،میگم پـَـ نـَـ پـَـ زنگ خونه بغلی رو بزن در رو

***************************

کمیته انظباطی دانشگاه خواسته رفتم تو میگه شما دو ترم تعلیق خوردید اعصابم خورد سرمو انداختم پایین دارم لبمو میخورم میگه ناراحت شدید؛ پـَـ نـَـ پـَـ خوشحال شدم دارم فکر میکنم چجوری این لطف شما رو جبران کنم

***************************

یکی تو دانشگاه ازم پرسید ورودی چندی؟ گفتم85 همچین با تعجب گفت پس ترم اخری گفتم پـَـ نـَـ پـَـ ترم اولم ولی از آخر اومدم شروع کنم

***************************

دیشب شام املت داشتیم خواهرم توش رب زده بود با گوجه و ... سر سفره مامانم گفت بهش رب زدی مزه گوجه رو از بین برده
خواهرم گفت مگه گوجه هم مزه داره؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ گوجه رو واسه قشنگی غذا می زنن که تو غذا ها رتبه بیاره!!

***************************

رفتیم یه باغی دزدی من از درخت رفتم بالا دوستم میگه رفتی گردو بچینی؛ پـَـ نـَـ پـَـ گنجشکم رفتم آشیون بسازم. یه دفعه گفت وای صاحب باغ داره میاد بهش میگم حالا تو فرار میکنی ،میگه پـَـ نـَـ پـَـ منتظر میمونم تو آشیانتو بسازی

 

***************************

یه یارو لبه پشت بوم یه ساختمون 12 طبقه واستاده بود و میخاست خودشو بندازه پایین. بهش میگن میخای خود کشی کنی؟میگه: پـَـ نـَـ پـَـ اومدم ماشینمو پارک کنم

***************************

رفتم کفش بخرم یه کفش پوشیدم خوشم اومده میگم همینو میخوام فروشنده میگه اون لنگشم بدم میگم پـَـ نـَـ پـَـ بده پسر حاکم پیدام کنه

***************************

یه شب یه یارو که نقاب زده بود با تفنگ جولوی یه دختره تو خیابون رو میگیره.دختره میگه:میخای پولامو بدزدی؟یارو میگه: پـَـ نـَـ پـَـ اومدم بهت پیشناهاد ازدواج بدم .چون دیر وقت بود گفتم مزاحم خانواده نشم

***************************

بن لادنو تو هواپیما دستگیر میکنن تصمیم میگیرن همونجا پرتش کنن بیرون میگه حالا پرتم میکنین پائین ؟ پـَـ نـَـ پـَـ جای انوشه انصاری میفرستیمت دور زمین یه حالی بکنی

***************************

2تا ماشین جوری به هم زده بودن که هیچی ازشون نمونده بود پلیس اومده میگه مشکلی پیش اومده!!!! پـَـ نـَـ پـَـ زدن به هم ببینن این استاندارد ایمنی که شرکت استاندارد جهانی میده درسته یا نه

***************************

به همسایم میگم جارو برقی دارید؟ میگه جاروبرقی می‌خوای؟ پـَـ نـَـ پـَـ می‌خواستم چک کنم اگه ندارید براتون بخرم.

***************************

پیرزنه ، زنگ زده خونه ... میگه مامان تشریف دارن؟ ، میگم کاریشون داشتین؟ میگه پـَـ نـَـ پـَـ به این بهونه میخواستم با خودت بیشتر آشنا شم... امروز کی وقتت آزاده ؟

***************************

به مامان بزرگه میگیم ممکنه شب دیر بیام خونتون،.. شبا پشت در میندازی ؟ میگه پـَـ نـَـ پـَـ چار تاق باز میذارم برام بخونی پشت در و ننداختی نه نه با خوب و بدم ساختی نه نه ...

***************************

زنگ زده بهم میگه آهنگ پیشواز گذاشتی؟ پـَـ نـَـ پـَـ گروه ارکستر اوردم برات زنده اجرا کنن خودمم دارم میخونم

***************************

خانمم را بردم اتاق عمل سزارین،ماما میپرسه برای عمل امدید؟ پـَـ نـَـ پـَـ امدیم نوزادان را ببینیم یک خوشگله شو برای اتاق خوابمان انتخاب کنیم؟!

***************************

یه مرد با ریش وپشم دراز و لباس مندرس کنار خیابون وایستاده داداشم میگه این گدائه؛ پـَـ نـَـ پـَـ کارل مارکسه اومده ببینه کارگران جهان با هم متحد شدن یا نه

***************************

تو باغ وحش یه مار پیتون دیده میگه این مار؟
میگم پـَـ نـَـ پـَـ نخ دندون رستم که سیمرغ با قدرت جادویی بهش جون داده.

***************************

زنه دوقلو زایده...پرستاره یکی از بچه هارو میبره براش....زنه میپرسه:اون یکی هم میارین؟؟؟پرستاره گفت: پـَـ نـَـ پـَـ فعلا اینو ببرین استفاده کنین...ده روز بعد از فعال سازی اون یکی هم پست میکنیم درِ خونتون

***************************

زنگ زدم تاکسی تلفنی میگم کد 89 هستم ماشین دارین ؟ میگه بله میخوایین؟ میگم پـَـ نـَـ پـَـ میخواستم بگم خوش به حالتون که ماشین دارین ما نداریم.

مامانم زنگ زده میگه کجایی؟گفتم با بهروز رفتم بازار گفت:بهررز رفیقت؟؟ پـَـ نـَـ پـَـ سس مایونزه بهروز .

                                                ***************************                                             طرف اومده تو شرکت که کلی روی در و دیوار آرم و پوستر بیمه س میگه ببخشید اینجا شرکت بیمه س ؟
میگم پـَـ نـَـ پـَـ نونوائیه الان خمیر تموم کردیم !

***************************

نیم ساعته تو خیابون دنباله دخترم .میگه میخای شماره بدی میگم پـَـ نـَـ پـَـ شبیه مایکل اسکوفیلدی دارم تعقیبت میکنم به سیلا برسم

***************************

بهش میگم اگه بتونی میری اونور یا اینجا می مونی؟
میگه خارج از کشور؟ پـَـ نـَـ پـَـ اتاق بغلی رو میگم!

***************************

سر صبح داشتم نرمش میکردم بابام پرسید داری نرمش میکنی. پـَـ نـَـ پـَـ قر تو کمرم فراوونه نمیدونم کجا بریزم

***************************

تو مراسمِ تیرباران میگه می خوان بکشنش؟
میگم پـَـ نـَـ پـَـ واسه آبکش کردنِ برنج عروسی، آبکش کم اومده!!!رفقای با مرامِ داماد دارن آبکش می سازن

***************************

به بارومیگی افتابه داری؟میگه براخونه می خوای؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ براقالب کیک جشن تولد بابام می خوام،اخه سنتی دوست داره.

***************************

به مامانم میگم من سحری هم نخوردم خیلی گشنمه
میگه یعنی افطار میخوری ؟ پـَـ نـَـ پـَـ نمیخورم ببینم من بیشتر طاقت دارم یا شتر تو صحرا

***************************

بابای رفیقم مرده؟؟؟؟؟ بعد زنش میگه میخواین خاکش کنین؟؟رفیقم گفت: پـَـ نـَـ پـَـ میخوامیم باراندازش کنیم

***************************

سر کلاس راهنمایی رانندگی نشسته بودم .کلاس گرم بود و همه خیس عرق شده بودند .
به مسئول کلاس میگم : ببخشید خانم میشه کولر رو روشن کنید
میگه :گرمه. گفتم: پـَـ نـَـ پـَـ هممون از خجالت خیس عرق شدیم.

***************************

دیشب دختر خالم خیلی گریه میکرد نمیذاشت بخوابم به مادربزرگم یه قصه براش بگو تا اروم شه گفت مثله قصه ی شاه پریون گفتم پـَـ نـَـ پـَـ قصه هفت دراکولا در شبو تعریف کن که دیگه اصلا نخوابه

***************************

توی سلمونی نشسته بودم که یکدفعه یه مرد کچله امد تو. آرایشگر با نیشخند بهش گفت: امدی آب بخوری؟ مرد گفت: پـَـ نـَـ پـَـ امدم موهام کوتاه کنی

 

 

        عيد مبارك

شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, :: 16:4 :: نويسنده : امید
چهار شنبه 20 دی 1386برچسب:, :: 14:45 :: نويسنده : امید

                                                             سلام

مثل برق و باد داره ميگذره ها ديدين همين ديروز بود ما واسه اولين بار همو ديديم ولي الان چقدر از ساعات روزمون باهم وتوي يه كلاس گذرونديم اين ترمم تموم شد با همه خوبي ها بدي هايي كه داشت ولي خوب هنوز يه كوچولو ازش مونده اونم بدترين قسمتشه امتحانا (اه بدم مياد)

تو اين ترم درساي جالبي داشتيم امار با استادي كه هميشه لباساش ست بود و  كلاسي كه  ساعت 5:30 تا 7 بودو اخر كلاس بايد از دانشگاهي كه مثل خونه ارواح يا به تعبير من قبرستون بود ميومديم بيرون و پيچوندن كلاسا

يا استاد ايراني كرماني با كنفرانساي بچه ها و استاد كوشش كه تلاششو كرد كه خوب درس بده و خوب به نظرم موفق بود مخصوصا كه امتحانشم خيلي خوب بود و هم سطح تدريسش بود نه مثل استاد كامران ترم قبل(من ارادت خاصي نسبت به ايشون دارم ها) باهمه مشكلات اين درسم خوب بود

واستاد حري بهترين استاد كسي كه همه ي بچه ها فكر كنم خيلي دوسش داشته باشن از ترم بالايي ها هم كه بپرسين حتي اگه از بچه هاي مهندسي صنايع كه بپرسين خيلي از ايشون تعريف ميكنن و دوسش دارن و اساتيد ديگه كه من باهاشون نداشتم

اميدوارم ترم خوبي بوده باشه واستون واسه تك تك بچه ها ارزو دارم اين ترم مجروح نداشته باشيم وهمه سالم از اين محل جنگ(سالن افضلي) بيرون بيان

راستي شماره صندليا رو زدن  با شماره 428 ميتونين ببينينشون


ببخشين زياد حرف  زدم با اميد به ترم هايي بهتر براي بچه اي كلاس و بهتر شدن روز به روز كلاس

                                                       فعلا




پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, :: 9:26 :: نويسنده : امید

 سلام به هم کلاسیای گل

والا درست که نمیاین اینجا مارو قابل نمیدونین

ولی خوب گفتم امروز این شب قشنگ سالو بهتون تبریک بگم

ارزو دارم همه زمستون خوبی رو  در راه داشته باشیم

امتحانا پاس بشیم مهمترینشم امار

بسه دیگه چقدر حرف زدم فعلا

                                         روی گلتون به سرخی انار ، شبتون به شیرینی هندوانه

خنده هاتون مثل پسته و عمرتون به بلندی یلدا

شب یلدا مبارک . . .

شنبه 11 آذر 1386برچسب:باهنر صندلی داغ, :: 11:48 :: نويسنده : امید

 

                                                          سلام

این هفته میخوایم

خانم

                          فاطمه  شریفی

رو بیاریم یکم اطلاعات ازش بگیریم یکمم.......

 خوب از  امروز تا پایان هفته فرصت پرسیدن سوالا رو ازشون داریم پس بپرسین تا دیر نشده

سوالارو به هر تعداد که میخواین تو نظرات این پست بزارین

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

راستی از صندلی داغ بعد نظرسنجی میکنیم که کی بشینه رو صندلی

شنبه 27 آبان 1391برچسب:, :: 1:7 :: نويسنده : امید

به مناسبت ماه محرم

یا حسین با غمت آشنایم عاشقم عاشق کربلایم
من اگر پادشه یا گدایم عاشقم عاشق کربلایم
از غمت خون دل شد غذایم عاشقم عاشق کربلایم
یا حسین جان فداى سر تو جان علی أکبر تو
یا حسین با غمت آشنایم عاشقم عاشق کربلایم
من اگر پادشه یا گدایم عاشقم عاشق کربلایم
بر سر راه دلبر نشینم روى نورانیش را ببینم
غنچه اى گل زروى اش بچینم با شد این آرزو مدعایم
خون دل جارى از دیدهایم عاشقم عاشق کربلایم
من اگر پادشه یا گدایم عاشقم عاشق کربلایم
روز وشب نالم اندر فراقت
گشته ام همچو مجنون زداغت
یا حسین اى گل باغ زهرا بحق بابت علی عشق دلها
کن روا حاجت شیعیان را بر در لطفت چن کدایم
من غلام شاه عالمینم آرزومند کوى حسینم
روز وشب در غم وشور وشینم
بهر عباس اش اندر نوایم
یا حسین با غمت آشنایم عاشقم عاشق کربلایم
من اگر پادشه یا گدایم عاشقم عاشق کربلایم

پنج شنبه 25 آبان 1386برچسب:, :: 15:51 :: نويسنده : امید

كسي كه اين هفته مياد ميشينه رو صندلي

خودمم هه


  فرد مورد پرسش

                                    اميد مختاري

تا هفته اينده 4شنبه ساعت 10 شب وقت سوال پرسيدن دارين

 

منتظريم

لطفا سوالاتو توي نظرات همين پست بزارين

لطفا اسمتونو بزارین

ایندفعه ناشناسا رو جواب میدیم از دفعه بعد نه مرسی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فردا عصر  یعنی سه شنبه جواب سوالات توی ادامه مطلب داده میشه

 



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, :: 1:0 :: نويسنده : امید

 

پیامک های دلشکسته و غمگین جدید و زیبا - www.SMSFA.org

 

كاش چون پائيز بودم...كاش چون پائيز بودم

 

كاش چون پائيز خاموش و ملال انگيز بودم

 

برگ هاي ارزوهايم يكايك زرد مي شد

 

افتاب ديدگانم سرد مي شد

 

اسمان سينه ام پر درد مي شد

 

ناگهان طوفان اندوهي به جانم چنگ مي زد

 

 

اشك هايم همچو باران دامنم را رنگ مي زد


دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:, :: 16:38 :: نويسنده : امید

Inline image 1
>
> می گویند:روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید:آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟
> مولانا حیرت زده پرسید:مگر تو شراب خوارهستی؟!
> شمس پاسخ داد:بلی.
> مولانا:ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!
> ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.
> ـ در این موقع شب ،شراب از کجا گیر بیاورم؟!
> ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.
> - با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.
> - پس خودت برو و شراب خریداری کن.
> - در این شهر همه مرا میشناسند،چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟!
> ـ اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب ها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم ،نه صحبت کنم و نه بخوابم.
> مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد.
> تا قبل از ورود او به محله مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما همین که وارد آنجا شد
> مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند.آنها دیدند که مولوی داخل میکده ای شد و شیشه ای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن از میکده خارج شد.
> هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانان ساکن آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به او اقتدا می کردند رسید.در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد:"ای مردم!شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است." آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد.مرد ادامه داد:"این منافق که ادعای زهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!" سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد. زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به ویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد:"ای مردم بی حیا!شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید،این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هرروز با غذای خود تناول میکند."
> رقیب مولوی فریاد زد:"این سرکه نیست بلکه شراب است."
> شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه ی مردم از جمله آن رقیب قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.
> رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت ،دیگران هم دست های او را بوسیدند و متفرق شدند.آنگاه مولوی از شمس پرسید:برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟
> شمس گفت:برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست،تو فکر میکردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ایست ابدی، در حالی که خود دیدی،با تصور یک شیشه شراب همه ی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند.این سرمایه ی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت.پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.
>
> (کتاب ملاصدرا.تالیف هانری کوربن.ترجمه و اقتباس ذبیح الله منصوری) با اندکی دخل و تصرف

دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:, :: 23:52 :: نويسنده : امید

دو نفر به اسم محمود و مسعود باهم رفاقتي ديرينه داشتن، تا جايي كه مردم فكر ميكردن اين دو نفر باهم برادرند.
روزي روزگاري مسعود نقشه گنجي رو به محمود نشان داد و با هم تصميم گرفتن كه به دنبال گنج برن. يك روز محمود و مسعود از خانواده شان خداحافظي كردن و رفتن. محمود نقشه اي در سر داشت كه وقتي به گنج دست پيدا كرد مسعود رو از سر راهش برداره و اونو بكشه.
بعد از چند روز سختي به گنج رسيدند. و محمود طبق نقشه اي كه در سر داشت مسعود رو كشت و گنج رو برداشت و به خانه اش برگشت. با آن گنج زندگي اش از اين رو به آن رو شد.
 
ولي زن مسعود كه فهميده بود مسعود به دست محمود كشته شد با نا اميدي به شهر مهاجرت كرد و بعد از ادامه تحصيل در يك بيمارستاني به پرستاري مشغول شد. بعد از چند سال كه آبها از آسياب افتاد محمود به دليل بيماري به بيمارستان شهر ميره و اونجا بستري ميشه اتفاقا زن مسعود هم توي همون بيمارستان كار ميكرد كه يكدفعه ديد محمود توي يكي از اتاقها بستري هست. رفت توي اتاق و مطمئن شد كه اوني كه بستري هست همون كسي هست كه شوهرش را كشت. اينجا بود كه زن مسعود به فكر انتقام افتاد.



ادامه مطلب ...
شنبه 8 مهر 1391برچسب:, :: 23:26 :: نويسنده : امید

اقتصاد خرد شاخه‌ای از علم اقتصاد است که به مطالعه منحصر به فرد اقتصاد، تجزیه و تحلیل بازار، رفتار مصرف کنندگان و خانوارها و بنگاه‌ها می‌پردازد و اساس آن مدلهای ریاضی است.اقتصاد خرد شاخه‌ای از علم اقتصاد است که به چگونگی رفتار انسان‌ها و انتخاب هایشان در سطح واحدهای خرد یا کوچک اقتصادی مانند یک فرد، یک بنگاه، یک صنعت یا بازار یک کالای خاص می‌پردازد و به چگونگی تعامل بین خریداران و مصرف کنندگان و عوامل موثر در انتخاب خریداران می‌پردازد به طور خاص اقتصاد خرد به الگوی عرضه و تقاضا برای کالاها و خدمات و همچنین تعیین قیمت خروجی در بازارهای خاص می‌پردازد و به طور معمول در بازار هایی که در آن کالاها در حال خرید و فروش هستند کاربرد دارد

تفاوت بین اقتصاد خرد و کلان

علم اقتصاد به دو بخش اقتصاد خرد و اقتصاد کلان تقسیم می‌شود .اقتصاد کلان به مطالعه رفتار اقتصاد به عنوان یک صنعت کامل می‌پردازد و فقط در شرکت‌های خاص مورد برسی قرار نمی دهد .این نگاه به پدیده‌های اقتصادی گسترده ای مانند تولید ناخالص ملی، تورم، بیکاری، و سطوح قیمت‌ها می‌پردازد . اقتصاد خرد نگاهی متمرکز در تئوری‌های اساسی عرضه و تقاضا دارد این که چه مقدار از چیزی را برای تولید و چه مقدار را برای هزینه در نظر بگیریم را مورد بررسی قرار میدهد .

در حالی که این دو شاخه اقتصاد به نظر می‌رسد از هم متفاوت باشند اما کاملا به هم وابسته و مکمل یکدیگرند و بسیاری از مسایل اقتصادی تداخلی از این دو مطالعه هستند .به عنوان مثال با افزایش نرخ تورم قیمت مواد اولیه افزایش می یابد و این به نوبهٔ خود در قیمت نهایی کالاها تاثیر گذار است

 

اهداف اقتصاد خرد

یکی از اهداف اقتصاد خرد بررسی بازار و برقرار کردن یک رابطهٔ نسبی پولی بین کالاها و خدمات است. همچنین به بررسی موارد شكست بازار (مواردي كه بازار قادر به تولید نتیجهٔ مطلوب و در خور نبوده اند) می‌پردازد. تئوری هایی را برای داشتن یک بازار رقابتی شرح می‌دهد.

در نظریه عرضه و تقاضا معمولاً فرض بر این قرار داده می‌شود که فضا کاملا رقابتی است . این بدین معناست که خریداران و فروشندگان بسیاری در بازار وجود دارند و هیچ کدام از آنها نمی توانند بر قیمت‌ها تاثیر بگذارند . درمعالات زندگی واقعی این فرض با مشکل مواجه است زیرا بسیاری از خریداران و فروشندگان این توانایی را دارند که بر قیمت‌ها تاثیرگذار باشند . در خصوص نظریهٔ عرضه و تقاضا در اغلب موارد تجزیه و تحلیل پیچیده ای نیاز است تا بتوان یک مدل عرضه و تقاضا ارائه داد

چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:, :: 23:19 :: نويسنده : امید

چه جالب بود


برو بچ امشب باز قسمت انتخاب واحد باز شده بد

زبان خارجه اضافه شده بود

 

 

یارو کتاب نوشته , چگونه ۱۲۰ سال عمر کنیم , بعد خودش تو ۶۷ سالگی مرده !!!

 

دختره قیافش عین قاشق مربا خوری میمونه
برداشته تو about پروفایلش نوشته:
درگیر من نشو، همــــدم نمیشوم!
اعتماد به نفس بعضیا صاف تو لوزوالمعدم !!

 

 

از من به شما نصیحت:

کسی که همیشه سعی میکنه بقیه رو شاد کنه
بیشتر از همه تنهاست
اون رو تنها نذارید
چون هیچوقت به شما نمیگه که بهتون نیاز داره …

 

 

توی قرن ۲۱ اسکل به کسی‌ گفته میشه که قلبی پاک و بی گناه و مهربون داره،

آدم فروش و نا رفیق نیست و از پشت خنجر نمیزنه!

 

 

یه قانونی هست که میگه :

همیشه یه آهنگ توی پِلی لیستت هست که همیشه ازش رد میشی
اما هیچ وقت پاکش نمی کنی!

 

 

دوستم زنگ زده میگه اس ام اس در مورد سرما خوردگی داری بهم بدی ؟!؟

من  عکس   متنهای طنز و خنده دار و شاد و باحال

اینترنت جهانی

 

 

قابل توجه :

گه نخور فحش نیســــــــت ،،،یه توصیــــه ی بهداشــــــتیــــــه!

 

دقت کردین وقتی حقیقت رو می دونین،گوش دادن به دروغای طرف مقابل چقدر لذت بخشه؟!

 

 

ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯾﻦ ؟
ﭼﺮﺍ ﺳﯿﺼﺪ ﺗﻮﻣﻦ ، ﺳﯽ ﺗﺎ ﺻﺪ ﺗﻮﻣﻨﯽ ﻧﻤﯿﺸﻪ
ﻭﻟﯽ ﻫﺸﺘﺼﺪ ﺗﻮﻣﻦ ، ﻫﺸﺖ ﺗﺎ ﺻﺪ ﺗﻮﻣﻨﯽ ﻣﯿﺸﻪ !؟

 

 

ﻣﻌﻠﻢ ﺗﺎﺭﯾﺦ : ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻣﻐﻮﻝ ﻫﺎ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺗﺎ ﮐﺠﺎ
ﺑﻮﺩ ؟
ﺣﯿﻒ ﻧﻮﻥ : ﺁﻗﺎ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﻓﮏ ﮐﻨﻢ ﺍﺯ
ﺻﻔﺤﻪ ۱۵ ﺗﺎ ۲۶ !

 

ﺑﺎ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺗﻌﻤﯿﺮﺍﺕ ﺗﻠﻔﻦ ﮐﻪ ﺗﻠﻔﻦ
ﺑﯽ ﺳﯿﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺑﺪﯾﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻨﻦ !
ﯾﺎﺭﻭﻭﭖ ﺗﻠﻔﻨﻮ ﺯﺩﻩ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﯾﺰ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﺶ ﺯﻧﮓ
ﺯﺩ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ﯾﺎ ﻧﻪ ؛ ﺗﻠﻔﻦ ﮐﻪ
ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻪ ﺍﯾﻦ ﺁﻗﺎﻫﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ
ﻣﺎﺭﻭ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺩﺍﺷﺖ !!!

 

ﻣﻦ ﻫﺮﮔﺰ یک ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺭﻭ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ !
ﻗﺸﻨﮓ ﯾﻪ ۶ … ۷ ﺑﺎﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ
ﺷﻢ !بهلـــــــــــــــــــــــــــــــــه اینطوریاسسسسسسسست!

 

 

سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 9:49 :: نويسنده : امید

هرکی الان دانشگاه هست تا ساعت 10:05 بیاد جلوی توی دانشکده I

همه چه دختر چه پسر

هرکی اومد وبلاگ دید مطلبو بیاد ها

میخوایم برنامه ها رو چک کنیم

یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, :: 15:46 :: نويسنده : امید

خوشحالمـــــ

تنها از دیدن قناری که بر دیوار اتاقمــــ

آرام و بی صدا

در قفسی بسته به روی دنیای آدمها

بی جان و بی حرکت

مرا به بودن در کنار آدم ها مجبور می کند...!!!

-----------------------------------------------------------------------

 

دلتـــنگـَم ... نــه بــَراى ِ كـــَسى

اَز بــ ـى كـــَسى !!!

خــَسته اَم ... نــَه اَز تـــَكآپــ ــو

اَز دربــه درى !!!

نـــَه دوستــ ــى ، نــ ـه يـــ ـادى

تـــَنهـــايَم ...

تــَنها تــَر اَز آن ســَنگـــ ِ كــنار ِ جــ ـاده

اَمــ ـا ،
مــُشتــاقَم

مـــُشتــاق ِ ديــدار ِ آن كــَس كـ ــه

صـــادقـانهـ يــ ـآدَم كـــُنـَد !!!

------------------------------------------------------------------------

 

آلــــزایـــمـِـر گــآهـی دَرد نیســتــــ

 

دَرمــآن استــــ...

-----------------------------------------------------------------------------

 

این منـمــــــ ...

به یاد غم های خــدا که می افـتم دلم برایش می سـوزد .
بـی شک خدا به یـاد کارهایـم که می افتـد دلـش برایم می سوزد .
دلم برایـش می سوزد وقتـی دلشـــ برایم می سوزد .
چه صبری دارد خــدا .
چه بـی صبــــرم من!

----------------------------------------------------------------

 

 قطاری سوی " خــــــــــــــدا " میرفت؛
همه ی مردم سوار شدند...
اما وقتی به بهشت رسیدند ، همگی پیاده شدند...
و فراموش کردند!
که ...
مقصد خدا بود ...
نه بهـــــشت

 

چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:, :: 1:52 :: نويسنده : امید

 

روزييكمردثروتمند،پسربچهكوچكشرابهيكدهبردتابهاونشاندهدمردميكهدرآنجازندگيميكنندچقدرفقيرهستند. آنهايكروزويكشبرادرخانهمحقريكروستاييبهسربردند .
درراهبازگشتودرپايانسفر،مردازپسرشپرسيد: »نظرتدرموردمسافرتمانچهبود؟ «
پسرپاسخداد: »عاليبودپدر! «
پدرپرسيد: »آيابهزندگيآنهاتوجهكردي؟ «
پسرپاسخداد: »فكرميكنم ! «
پدرپرسيد: »چهچيزيازاينسفريادگرفتي؟ «
پسركميانديشيدوبعدبهآراميگفت: »فهميدمكهمادرخانهيكسگداريموآنهاچهارتا. مادرحياطمانفانوسهايتزئينيداريموآنهاستارگانرادارند. حياطمابهديوارهايشمحدودميشوداماباغآنهابي انتهاست! «
درپايانحرفهايپسر،زبانمردبندآمدهبود. پسراضافهكرد: »متشكرمپدركهبهمننشانداديماواقعأچقدرفقيرهستيم! «
اينم يه جورشه
 
 
پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 14:22 :: نويسنده : امید


 

ریحانه عزیزم! رضوانه جانم!

 

نمی‌توانم فقط شما دو عزیز را مخاطب نامه خودم قرار دهم. و شما خوب می‌دانید که چرا.

 

و مطئنم که عذر و دلیلم را برای این معنا می‌پذیرید.

 

چرا که پیش از این پذیرفته‌اید که فقط شما دو تن، دختران من نیستید و شما از سالها پیش از این ناگزیر شده‌اید – البته به اشتیاق و اختیار – که در دلم کمی تنگ‌تر بنشینید تا جا برای دختران دیگر هم به قدر کافی باقی بماند. و من هم سعی کرده‌ام آنقدر دلم را وسعت دهم که هر کدام از دخترانم باور کنند که یک دل کامل پدرانه را در اختیار دارند. بعضی از این خواهرانتان را می‌شناسید، و با آنها رخ به رخ نشسته‌اید و شانه به شانه راه رفته‌اید و دانه به دانه گریسته‌اید و غش غش خندیده‌اید. مثل مرضیه از کرمان، زینب از شیراز، آزاده از رفسنجان و لعیا و پریناز و زهرا و هدا و حوریه و فاطمه و طلیعه و آمنه و عطیه و طاهره از تهران و...

 

از برخی فقط اسمشان را شنیده‌اید و یا فقط نامه و یادداشتی ازشان دیده‌اید مثل سونیا از نروژ و آتنه از فرانسه.

 

عده زیادشان را هم ندیده‌اید و نشناخته‌اید و اسمشان را نشنیده‌اید.




ادامه مطلب ...
سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:زلزله, :: 1:35 :: نويسنده : امید

از چه لرزیدی زمین؟؟؟!!!


به کدام گناه صورت مادر اشک شد و


صورت کودک تباه؟؟؟!!!!


وزن بی پناهیشان آنقدر زیاد بود که تاب نیاوردی؟؟؟؟؟


از چه لرزیدی ... 

 

تسلی خاطر بازماندگان زلزله ی شمال غرب کشور 

 

چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, :: 9:34 :: نويسنده : امید

سلام

دوستاني كه توي  انتخاب واحد مشكل دارين شهريه الزامي نداره الان پرداخت بشه(منبع:حسابداري امور شبانه)

فقط بايد بريم واحد انتخاب كنين

ازاين مسير _ايكون ثبت نام_عمليات ثبت نام - ثبت نام اصلي -اونجا واحد انتخاب كنين بعد روي اعمال تغيرات كليد كنين ديگه ثبت ميشه كا تمومه

دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 17:58 :: نويسنده : امید

اول

سلام به دوستای گل

الان چندین ساعت از اغاز تابستونمون گذشته چقدر مزه میده(تابستون فقط 5روزه اینم یه جورشه دیگه نه)

دوم

خسته نباشید واسه این ترم که گذشت  واقعا ترم اول خیلی چرت بود به خاطر همین ترم بالایی ها به ما میگن ترم بوقی و......

سوم

خبر دسته اول که شاید بعضیا ندونن :تابستون ریاضی 1و2 برگزارررررررررررررررر میشه

برای دیدن مطلب برین ادامه





ادامه مطلب ...
پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, :: 8:30 :: نويسنده : امید

 
I always feel happy, you know why?
من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟

Because I don't expect anything from anyone,
برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،


Expectations always hurt ..
Life is short ..
So love your life ..
انتظارات همیشه صدمه زننده هستند ..
زندگی کوتاه است ..
پس به زندگی ات عشق بورز ..

Be happy .. And keep smiling .. Just Live for yourself and ..
خوشحال باش .. و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن و ..

Befor you speak » Listen
قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن

Befor you write » Think
قبل از اینکه بنویسی » فکر کن

Befor you spend » Earn
قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش

Befor you pray » Forgive
قبل از اینکه دعا کنی » ببخش

Befor you hurt » Feel
قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن

Befor you hate » Love
قبل از تنفر » عشق بورز

That's Life … Feel it, Live it & Enjoy it.
زندگی این است ... احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر

Ya Ali

پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, :: 8:27 :: نويسنده : امید

یه زمانی توو مدرسه با دوستمون هماهنگ می کردیم که : تو اجازه بگیر برو بیرون منم 2دقیقه دیگه میام!
بعد معلم عقده ای می گفت صبر کن تا دوستت بیاد بعد برو.....
من که حلالشون نمی کنم!!!!!

 ***  

دست مخترع کولر درد نکنه چون:
اگه به ما بود الان
یا میگفتیم مشیتِ خدا در اینه که هوا گرم باشه و حتما یه حکمتی
هست،باید تحمل کرد و نباید تو کارِ خدا دخالت کرد!!
یا اینکه یه دعا ساخته بودیم و میگفتیم باید
روزی 70 بار از روش خوند تا خنک شد...!
اگرم میخوندیم و خنک نمیشدیم،میگفتن با اخلاص نخوندیو
فقط بنده های واقعی و با تقوا خنک میشن ...

 



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:, :: 20:18 :: نويسنده : امید
شب جمعه ی این هفته،اولین شب جمعه ماه رجب،لیله الرغائب،شب آرزوهاست.
چشماتو ببند و آروم بگو خدایا من عاشق توام و به تو نیاز دارم به قلب من بیا.
شما هم مثل من این شبو به دوستانتون یادآوري کنید.
به این امید که از باغ دعاشون یه گل هدیه بگیریم.
به یادم باشيد.
التماس دعا.
پنج شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:54 :: نويسنده : امید

 سلام

چندتا نكته بود بايد ميگفتم

اولا:اكثر وبلاگ هاي رشته هاي مختلف نظرات مطالب افراد با اسم مستعار رو نميزارن ولي چون اينجا همچي درهمه من ميزارم ولي خواهشا اسامي مستعار عوض نشن يبار نگي شير فرهاد  دفعه بعد بگي سالارخان تا اخرش شير فرهاد باش

دوما:واسه همه احترام قائل باشيم قابل توجه بعضيا كه به بعضيا بي احترامي ميكنن

سوما:اينجا هر اتفاق بدي افتاد كاسه كوزه رو سر من بشكنين نه هيچ كس ديگه

چهارما:اينجا مياين براي بهتر شدن وبلاگ پيشنهاد بدين صد درصد بررسي ميشن (در هر مورد كه ميخواين)

نكت(نكته ميان نكته) :از امروز خانم يگانگي هم وارد گود شدن(ممنون كه اومدين) اينجا به 1 نفر ديگه از دخترا احتياج داره براي داشتن شرايط برابر پس هركي ميتونه يا علي

و.............. كه يادم نيست

ايشا...... هميشه وبمون خوب وموفق باشه

يكي يادم اومد :من بعد از روي ريل افتادن وبلاگ ديگه مطلب نميزارم فقط كاراي كوچولو مال من(اگه بگين الانم برم ميرم ها)

 

 

چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:7 :: نويسنده : امید

 روزی انیشتین به چارلی چاپلین گفت :
 می دانی آنچه که باعث شهرت تو شده چیست؟
 "این است که تو حرفی نمیرنی و همه حرف تو را می فهمند"!
 چارلی هم با خنده می گوید :
 ... تو هم می دانی آنچه باعث شهرت تو شده چیست؟
 "این است که تو با اینکه حرف میزنی، هیچکس حرفهایت را نمی فهمد"!

 
 

 
 
 
 من اگر پيامبر بودم، رسالتم شادمانى بود بشارتم آزادى و معجزه ام خنداندن كودكان... نه از جهنمى مى ترساندم و نه به بهشتى وعده ميدادم...تنهامى آموختم انديشيدن را و "انسان" بودن را...

چارلي چاپلين

چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:2 :: نويسنده : امید
کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ
فيلسوف است
کسی که راست و دروغ برای او يکی است،
چاپلوس است


ادامه مطلب ...
شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:مادر, :: 9:41 :: نويسنده : امید

انسان، در بستری از محنت ها، تعب ها و دشواری ها آفریده می شود و مادر، در همهمه ای از رنج ها، انسان می آفریند و زندگی می زاید.

مادر، از هستی خاموش مانده، در نهانی ترین دره های نیستی، صدای خنده و گریه نوزاد را خلق می کند و پابه پای این فرآورده محبت، تا پیچ و تاب های نفس گیر و واحه های روح بخش زیستن، می آید و می ماند.

پیشانی مادر شاید پُر از چین های سختی ها شده باشد، اما از این خطوط منحنی، پیام های حمایت و مهر و عشق خوانده می شود.

                             مادر روزت مبارك

پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:داستان, :: 17:35 :: نويسنده : امید

روزي يك مرد ثروتمند ، پسر بچه كوچكش را به يك ده برد تا به او نشان دهد مردمي كه در آنجا زندگي مي كنند چقدر فقير هستند. آنها يك روز و يك شب را در خانه محقر يك روستايي به سر بردند .
در راه بازگشت و در پايان سفر، مرد از پسرش پرسيد: »نظرت در مورد مسافرت مان چه بود؟ «
پسر پاسخ داد: »عالي بود پدر! «
پدر پرسيد: »آيا به زندگي آنها توجه كردي؟ «
پسر پاسخ داد: »فكر مي كنم ! «
پدر پرسيد: »چه چيزي از اين سفر ياد گرفتي ؟ «
پسر كمي انديشيد و بعد به آرامي گفت: »فهميدم كه ما در خانه يك سگ داريم و آنها چهار تا. ما درحياط مان فانوس هاي تزئيني داريم و آنها ستارگان را دارند. حياط ما به ديوارهايش محدود مي شود اما باغ آنها بي انتهاست! «
در پايان حر فهاي پسر، زبان مرد بند آمده بود. پسر اضافه كرد: »متشكرم پدر كه به من نشان دادي ما واقعأ چقدر فقير هستيم! «

                                              اينم يه جورشه

سه شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 21:13 :: نويسنده : امید


 ما چون دو دريچه رو به روي هم

                                                                         اگاه ز هر بگو مگوي هم
هر روز سلامو پرسشو خنده

                                                              هر روز قرار روز اينده
عمر اينه ي بهشت ام ...اه

                                                               بيش از شبو روز تير و دي كوتاه
اكنون دل من شكسته و خسته ست

                                                                       زيرا يكي از دريچه ها بسته است
نه مهر فسون ،نه ماه جادو كرد

                                                                                               نفرين به سفر ،كه هرچه كرد،او كرد
                          

                                1335  (م.اميد)

سه شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:عشق, :: 10:11 :: نويسنده : امید



دوباره يك شب ديگر، دوباره تنهايى
      دوباره اين من و اين امتداد يلدايى
              ستاره مى چكد از چشم هاى بسته ى صبح
                   ميان بستر تاريك ناشكيبايى
                          اميد نرگسى ام آن حضور نامرئى است
                              به پيشواز تو مى آيم اى حقيقت سبز!
                                     چرا به خلوت پاييزى ام نمى آيى؟
                                         هميشه مشتعلت فوج، فوج، پروانه
                                               هماره منتظرت موج، موج دريايى
                                                    بيا، طراوت شرقى! بيا و قسمت كن
ميان پنجره ها يك بهار، زيبايى
                                                          غزل، كم است و زمينى است، كى حافظ خون!

                  بخوان قصيده اى از عشق هاى بالايى

سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 18:4 :: نويسنده : امید


چوپان دروغ گو تصميم كبري وحسنك كجايي

گاو ماما ميكرد گوسفند بع بع ميكرد سگ واق واق ميكرد همه لبا هم صدا ميزدند حسنك كجايي
شب شده بود اما حسنك به خانه نيامده بود حسنك مدت زياديس به خانه نمي ايد او به شهر رفته است
در انجا شلوار جين وتيشرت تنگ مي پوشد او هر روز صبح به جايس غذا دادن به حيوانات جلوي اينه به مو هاي خود ژل ميزند

بقیش ادامه مطلب



ادامه مطلب ...
سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:51 :: نويسنده : امید



معنی  ازدواج چیست؟؟؟
Description:
cid:1.1774219074@web38107.mail.mud.yahoo.com ************ ********* ******   Description:
cid:2.1774219074@web38107.mail.mud.yahoo.com

الان و همیشه با هم بودن

************ ********* ******

 

  Description:
cid:3.1774219074@web38107.mail.mud.yahoo.com

یک خط مشی و هدف  رو تو زندگی داشتن

************ ********* ******

  Description:
cid:4.1774219074@web38107.mail.mud.yahoo.com

یکدیگر  را با القاب زیبا و  دلنشین خطاب کردن

************ ********* ******

 

  Description:
cid:5.1774219074@web38107.mail.mud.yahoo.com

با یکدیگر به خرید رفتن

************ ********* ******

  Description:
cid:6.1774219074@web38107.mail.mud.yahoo.com

یک کانال تلویزیونی را نگاه کردن

************ ********* ******   Description:
cid:7.1774219074@web38107.mail.mud.yahoo.com  

وقتی میاد خونه.. دمپایی هاش رو واسش آوردن

 ************ ********* ******

 

یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:51 :: نويسنده : امید


 
روزگاری مرید ومرشدی خردمند در سفر بودند. در یکی از سفر هایشان در بیابانی گم شدند وتا آمدند راهی پیدا کنند شب فرا رسید. نا گهان از دور نوری دیدند وبا شتاب سمت آن رفتند. دیدند زنی در چادر محقری با چند فرزند خود زندگی می کند.آن ها آن شب را مهمان او شدند. واو نیز از شیر تنها بزی که داشت به آن ها داد تا گرسنگی راه بدر کنند
 
روز بعد مرید و مرشد از زن تشکر کردند و به راه خود ادامه دادند. در مسیر، مرید همواره در فکرآن زن بود و این که چگونه فقط با یک بز زندگی می گذرانند و ای کاش قادر بودند به آن زن کمک می کردند،تا این که به مرشد خود قضیه را گفت.مرشد فرزانه پس از اندکی تامل پاسخ داد:"اگر واقعا می خواهی به آن ها کمک کنی برگرد و بزشان را بکش
 
 
 
مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان داشت چیزی نگفت وبرگشت و شبانه بز را در تاریکی کشت واز آن جا دور شد....
 
سال های سال گذشت و مرید همواره در این فکر بود که بر سر آن زن و بجه هایش چه آمد.
 
روزی از روزها مرید ومرشد قصه ما وارد شهری زیبا شدند که از نظر تجاری نگین آن منطقه بود.سراغ تاجر بزرگ شهر را گرفتند و مردم آن ها را به قصری در داخل شهر راهنمایی کردند.صاحب قصر زنی بود با لباس های بسیار مجلل و خدم و حشم فراوان که طبق عادتش به گرمی از مسافرین استقبال و پذیرایی کرد، و دستور داد به آن ها لباس جدید داده و اسباب راحتی و استراحت فراهم کنند. پس از استرا حت آن ها نزد زن رفتند تا از رازهای موفقیت وی جویا شوند. زن نیز چون آن ها را مرید و مرشدی فرزانه یافت، پذیرفت و شرح حال خود این گونه بیان نمود:
 
سال های بسیار پیش من شوهرم را از دست دادم و با چند فرزندم و تنها بزی که داشتیم زندگی سپری می کردیم. یک روز صبح دیدیم که بزمان مرده و دیگر هیچ نداریم. ابتدا بسیار اندوهگین شدیم ولی پس از مدتی مجبور شدیم برای گذران زندگی با فرزندانم هر کدام به کاری روی آوریم.ابتدا بسیار سخت بود ولی کم کم هر کدام از فرزندانم موفقیت هایی در کارشان کسب کردند.فرزند بزرگ ترم زمین زراعی مستعدی در آن نزدیکی یافت. فرزند دیگرم معدنی از فلزات گرانبها پیدا کرد ودیگری با قبایل اطراف شروع به داد و ستد نمود. پس از مدتی با آن ثروت شهری را بنا نهادیم و حال در کنار هم زندگی می کنیم.
 
مرید که پی به راز مسئله برده بود از خوشحالی اشک در چشمانش حلقه زده بود....
نتیجه:
هر یک از ما بزی داریم که اکتفا به آن مانع رشدمان است،و باید برای رسیدن به موفقیت و موقعیت بهتر آن را فدا کنیم.
. . .
 

هیچ چیز غیر ممکن نیست!
 



 

چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:ریاضی, :: 1:42 :: نويسنده : امید

سوال 5 لگاريتم

اولا پاسخ اخر استاد اشتباه بود

نگين من اشتباه ميكنم چون استاد اشتباه بكنه من نميكنم(واه واه چقدر مغرور)

اول:چون لگاريتم تقسيمه بالاي كسرو جدا حساب ميكنيم  پايينم جدا

دوم:جوبا به دست اومده بالا رو منهاي مجموع دو جواب پايين ميكنيم

سوم:حالا ميرسيم به شروع راه حل

اول لگاريتم هايي كه جدا كرديم رو از زير راديكال در مياريم (توان اون عبارت يا عدد رو بالا وفرجه راديكال رو پايين كسر مي نويسيم) مثل پايين

Log (43200)5/8

Log (32400)5/18

Log (2592000)5/18

بعد توان كسريه به دست اومده روطبق يكي از قوانين به پشت راديكال ميبريم

5/8log 43200

5/18log 32400

5/18 log2592000

حالا بايد اعداد جلوي لگاريتم را تجزيه بكنيم اوميدوارم تجزيه كردن بلد باشين اگه نه مثلا ميخوايم 43200 رو تجزيه كنيم

اول تعريف :يعني تبديل كردن عدد به اعداد اول كوچك

دوم :عدد مورد نظر رو شروع به تقسيم كردن به اعداداول(2-3-5-7-11-.....)ميكنيم هر عدد رو تا اونجا كه به 2 تقسيم ميشه به دو تقسيم ميكنيم بعد اگه به 2 نشد به 3 اگه نشد به 5 تا اخر

نكته: اگر عدد داراي صفر باشد به ازاي هر صفر 2و5  نوشته و صفر را حذف ميكنيم تا تجزيه كردن ساده تر شود

43200 با گذاشتن 2-2و5-5 به 432تبديل ميشود حالا

 

 

432/2=216/2=108/2=54/2=27/3=9/3=3/3=1

 

در تجزيه عدد را تا رسيدن به 1 تقسيم ميكنيم

پس43200=26*33*52 ميشود

به همين ترتيب32400=24*34*52

2592000=28*34*53

پس به دست مي ايد

الف5/8log26+5/8log33+5/8log52 =30/8log2+15/8log3+10/8log5(

ب5/18log28+5/18log34+5/18log53=40/18log2+20/18log3+15/18log5(

ج5/18log24+5/18log34+5/18log52=20/18log2+20/18log3+10/18log5(

حالا به جاي لگاريتم 2 و3 و5 اعداد مساويه داده شده را ميگذاريم و عدد به دست امده در ب و ج را از الف كم ميكنيم

مجموع ب و ج=55.5/18

مجموع الف=23.5/8

حالا مخرج مشترك ميگيريم  و از هم كم ميكنيم كه ميشود-21/144

اگه زياد توضيح دادم ببخشيد چون هرچي استاد ميگه اگه بلد باشم نمينويسم نميدونستم اينارو گفته يا نه

یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:28 :: نويسنده : امید

 

مردي دارد در پارك مركزي نيويورك قدم ميزند كه ناگهان ميبيند سگي به دختر بچه اي حمله كرده است

مرد به طرف ان  مي دود وبا سگ درگير ميشود

سرانجام سگ را ميكشد و زندگي دختر بچه را نجات مي دهد

پليس صحنه را ديده وبه سمت ان مي ايد وميگويد

{تو        يك               قهرماني}

فردا در روزنامه ها مينويسند يك نيويوركي شجاع جان دختر بچه اي را نجات داد

ان مرد ميگويد من نيويوركي نيستم

پس روزنامه ها صبح مينويسند : امريكايي شجاع جان دختر بچه اي را نجات داد

ان مرد ميگويد كن امريكايي نيستم

خوب تو اهل كجا هستي

من ايراني هستم

فرداي ان روز روزنامه ها مينويسند

يك تندروي مسلمان سگ بي گناه امريكايي را كشت

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 27 صفحه بعد
پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 68
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 6657
بازدید کل : 102332
تعداد مطالب : 267
تعداد نظرات : 400
تعداد آنلاین : 1

Online User