بچه هاي اقتصاد 90 دانشگاه باهنر كرمان
درباره وبلاگ


مهم اين نيست که قطره باشي يا اقيانوس، مهم اين است که آسمان در تو منعکس شود. _____________ سلام اينجا محله ماست البته هركي اومد قدمش روي چشامون اينجا به وجود اومده براي خوش بودن پس نياي بگي اين چه وبلاگيه كه اسمش اقتصاد ولي مطلب اقتصادي نميزاره اخه اينجا حس درس ودانشگاه نيست پس خوش باشين گلايي كه مياينن ممنون www.economy90.uk.ac.gmail.comاينم ايميل اگه نكته اي خصوصي ميخواستين بگين به اينجا بفرستين
شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, :: 13:42 :: نويسنده : فرزین دیده بان

عدد 30 را به نیم تقسیم کنید وعدد 10 را به حاصل آن اضافه کنید چه عددی به دست می اید؟

شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, :: 13:27 :: نويسنده : فرزین دیده بان

 

مردی به یک مغازه فروش حیوانات رفت و درخواست یک طوطی کرد.
صاحب فروشگاه به سه طوطی خوش چهره اشاره کرد و گفت: طوطی سمت چپ ۵۰۰ دلار است.
مشتری: چرا این طوطی اینقدر گران است؟
صاحب فروشگاه: این طوطی توانایی انجام تحقیقات علمی و فنی دارد.
مشتری: قیمت طوطی وسطی چقدر است؟‌
صاحب فروشگاه: ...
طوطی وسطی ۱۰۰۰ دلار است. برای اینکه این طوطی هر کاری را که سایر طوطی ها انجام می دهند، انجام داده و علاوه بر این توانایی نوشتن مقاله ای که در هر مسابقه ای پیروز شود را نیز دارد.
و سرانجام مشتری از طوطی سوم پرسیده و صاحب فروشگاه گفت: ۴۰۰۰ دلار !
مشتری: این طوطی چه کاری می تواند انجام دهد؟
صاحب فروشگاه جواب داد: صادقانه بگویم من چیز خاصی از این طوطی ندیدم ولی دو طوطی دیگر او را مدیر ارشد صدا می زنند!

 


جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, :: 20:34 :: نويسنده : فرزین دیده بان

دقت کردین یه سری آدما دقیقا همون وقتی که بهشون نیاز داری غیب می شن و دقیقا همون وقتی که حوصلشونو نداری مدام جلو چشمتن؟

****************

در زندگی سه چیز باز نمی گردد زمان،کلمات وموقعیتها سه چیز نباید ازدست برود آرامش،امید وصداقت سه چیزقطعی نیست رویا،موفقیت وشانس و سه چیز ازبا ارزش ترین هاست عشق،اعتماد به نفس ودوستان واقعی

 



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 14:22 :: نويسنده : امید


 

ریحانه عزیزم! رضوانه جانم!

 

نمی‌توانم فقط شما دو عزیز را مخاطب نامه خودم قرار دهم. و شما خوب می‌دانید که چرا.

 

و مطئنم که عذر و دلیلم را برای این معنا می‌پذیرید.

 

چرا که پیش از این پذیرفته‌اید که فقط شما دو تن، دختران من نیستید و شما از سالها پیش از این ناگزیر شده‌اید – البته به اشتیاق و اختیار – که در دلم کمی تنگ‌تر بنشینید تا جا برای دختران دیگر هم به قدر کافی باقی بماند. و من هم سعی کرده‌ام آنقدر دلم را وسعت دهم که هر کدام از دخترانم باور کنند که یک دل کامل پدرانه را در اختیار دارند. بعضی از این خواهرانتان را می‌شناسید، و با آنها رخ به رخ نشسته‌اید و شانه به شانه راه رفته‌اید و دانه به دانه گریسته‌اید و غش غش خندیده‌اید. مثل مرضیه از کرمان، زینب از شیراز، آزاده از رفسنجان و لعیا و پریناز و زهرا و هدا و حوریه و فاطمه و طلیعه و آمنه و عطیه و طاهره از تهران و...

 

از برخی فقط اسمشان را شنیده‌اید و یا فقط نامه و یادداشتی ازشان دیده‌اید مثل سونیا از نروژ و آتنه از فرانسه.

 

عده زیادشان را هم ندیده‌اید و نشناخته‌اید و اسمشان را نشنیده‌اید.




ادامه مطلب ...
پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 10:30 :: نويسنده : فرزین دیده بان

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 10:27 :: نويسنده : فرزین دیده بان

مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه...پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکرده‌اید. نمی‌خواهید در این امر خیر شرکت کنید؟

وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگی‌اش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی‌کرد؟مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمی‌دانستم. خیلی تسلیت می‌گویم.

وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پایش را از دست داده و دیگر نمی‌تواند کار کند و زن و ۵ بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است و نمی‌تواند از پس مخارج زندگیش برآید؟مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه . نمی‌ دانستم. چه گرفتاری بزرگی...

وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینه‌های درمانش قرار دارد؟مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمی‌دانستم این همه گرفتاری دارید..وکیل: خوب. حالا وقتی من به این ها یک ریال کمک نکرده‌ام، شما چه طور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟

 

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 10:0 :: نويسنده : فرزین دیده بان

آیا میدانید : داوینچی همزمان با یک دست می نوشت و با یک دست نقاشی می کرد !


آیا میدانید : هیتلر از مکان های بسته وحشت داشت !

 
آیا میدانید
: مار می تواند تا نیم ساعت بعد از قطع شدن سرش نیش بزند !


آیا میدانید
: هر انسان تا 8 دقیقه بعد از قطع گردنش هنوز به هوش است !


آیا میدانید : اغلب مارها 6 ردیف دندان دارند !


آیا میدانید
: وقتی به خورشید نگاه می کنید ? دقیقه قبل از آن را مشاهده می کنید !



ادامه مطلب ...
سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 10:24 :: نويسنده : فرزین دیده بان

سه نفر برای خرید ساعتی به یک ساعت فروشی مراجعه میکنند.

قیمت ساعت ۳۰ هزار تومان بوده و هر کدام نفری ۱۰ هزار تومن پرداخت میکنند

تا آن ساعت را خریداری کنند…

بعد از رفتن آنها ، صاحب مغازه به شاگردش میگوید قیمت ساعت ۲۵ هزار تومان بوده.

این ۵ هزار تومان را بگیر و به آنها برگردان

 

در ادامه مطلب

 

 

شاگرد ۲ هزار تومان را برای خود بر میدارد

و ۳ هزار تومان باقیمانده را به آنها برمیگرداند. (نفری هزار تومان)

حال هر کدام از آنها نفری ۹ هزار تومان پرداخت کرده اند . که ۳*۹ برابر ۲۷ میشود

این مبلغ به علاوه آن ۲ هزار تومان که پیش شاگرد است میشود ۲۹ تومان

هزار تومان باقیمانده کجاست ؟؟؟؟

سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:زلزله, :: 1:35 :: نويسنده : امید

از چه لرزیدی زمین؟؟؟!!!


به کدام گناه صورت مادر اشک شد و


صورت کودک تباه؟؟؟!!!!


وزن بی پناهیشان آنقدر زیاد بود که تاب نیاوردی؟؟؟؟؟


از چه لرزیدی ... 

 

تسلی خاطر بازماندگان زلزله ی شمال غرب کشور 

 

دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:, :: 9:52 :: نويسنده : فرزین دیده بان

ادامه مطلب....

 



ادامه مطلب ...
شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: 11:12 :: نويسنده : فرزین دیده بان

پیرمردبه من نگاه کردوپرسید
چندتادوست داری؟
گفتم چرابگم ده یابیست تا...
جواب دادم فقط چندتایی


پیرمردآهسته ودرحالیکه سرش راتکان می دادگفت:
توآدم خوشبختی هستی که این همه دوست داری
ولی درموردآنچه که می گویی خوب فکرکن
خیلی چیزهاهست که تو نمی دونی.....

 



ادامه مطلب ...
شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: 10:52 :: نويسنده : فرزین دیده بان

در یک جنگ ۱۰۰ سرباز شرکت کردند و جراحاتی برداشتند. آمار جراحات به شرح زیراست:
۷۰ نفر دست
راستشان را از دست دادند.
۷۵ نفر دست چپشان را از دست دادند.
۸۰ نفر پای راست.
۸۵ نفر پای چپ از دست دادند.
حد اقل تعداد
افرادی که هر ۴ عضوشان را از دست دادن چندتاست؟

پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, :: 10:43 :: نويسنده : فرزین دیده بان

همیشه ظرفیت ها رو بسنجین: شوخی ای نکنین که مجبور باشین یه «ای بابا! شوخی کردم» به آخرش اضافه کنین!

*آدمایی که سا کت سوار تاکسی میشن تا مقصد از پنجره بیرون رو نگاه می کنن، آخرشم، بدون هیچ حرفی، کرایه رو میدن و میرن آدمای خسته و دلتنگی هستن سر به سرشون نذارین...



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:, :: 11:15 :: نويسنده : فرزین دیده بان

سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, :: 10:53 :: نويسنده : فرزین دیده بان

درباره ماه رمضان

رمضان اسمى از اسماء الهى می ‏باشد و نبایست‏ به تنهائى ذكر كرد مثلا بگوئیم، رمضان آمد یا رفت، بلكه باید گفت ماه رمضان آمد، یعنى ماه را باید به اسم اضافه نمود، در این رابطه به سخنان حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) گوش فرا می دهیم.



ادامه مطلب ...
سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, :: 10:40 :: نويسنده : فرزین دیده بان

طنز نوشته های خنده دار

دوست عزیز، در هنگام دروغ گفتن حداقلِ شعور را برای مخاطب خود متصور شوید !
مچکرم ...!

.

.

.

بعضی وقتا شنیدن یه
" بگو ببینم چه مرگته "
از یه رفیق خیلی بیشتر از حرفای کلیشه ای
"عزیزم چی شده"
بیشتر میچسبه....!



ادامه مطلب ...
دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, :: 10:47 :: نويسنده : فرزین دیده بان

دقت کردین یه سری آدما دقیقا همون وقتی که بهشون نیاز داری غیب می شن و دقیقا همون وقتی که حوصلشونو نداری مدام جلو چشمتن؟

****************

در زندگی سه چیز باز نمی گردد زمان،کلمات وموقعیتها سه چیز نباید ازدست برود آرامش،امید وصداقت سه چیزقطعی نیست رویا،موفقیت وشانس و سه چیز ازبا ارزش ترین هاست عشق،اعتماد به نفس ودوستان واقعی



ادامه مطلب ...
دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, :: 10:30 :: نويسنده : فرزین دیده بان


مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد، در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد.
 
باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت. دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد. گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد.

جوان پیش خودش گفت : منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد.

سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود. پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد. اما………گاو دم نداشت!!!!

نتیجه داستان:

زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی.!
 

پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:, :: 9:28 :: نويسنده : فرزین دیده بان

*یه بار تو یه جمعی بودم مامانم زنگ زد گفت: یه سوالی ازت می پرسم اونجا تابلو نکن! فقط با آره یا نه جواب منو بده! باشه؟ گفتم: باشه. گفت: اوضاع اونجا چه جوریه؟!

*بنده خدا میره قهوه خونه میگه یه فنجون قهوه چنده...؟ طرف میگه پونصد. رفیق مون می پرسه شکرش چنده...؟ او هم میگه مجانیه. ایشون هم میگه پس 2 کیلو شکر بده!

*بنده خدا می ره امتحان گواهی نامه بده. چندبار رد میشه. بعد تو راه پلیس جلوش رو می گیره. می گه گواهی نامه! اون هم میگه دادین که می خواین؟

*دوتا جمله خفن دارم نه حسین پناهی گردن میگیره نه دکتر شریعتی! موندم چیکارش بکنم!

*یه ضرب المثل چینی هست که می گه: تا ایران هست بازیافت چرا؟!؟

*از این طرح هزاران لبخند که هیچی به ما نرسید. حالا اگه یه طرح هزاران فحش بذاره من یه نفری همه رو برنده میشم!

*چه لحظه باشکوهی بود. اون لحظه... وقتی معلم می بردمون پای تخته تا ازمون درس بپرسه وسطش زنگ می خورد...!

*مسخره ترین سوالی که میشه از یکی پرسید: می تونم بهت اعتماد کنم؟! در تاریخ حتی یک مورد هم جواب منفی ثبت نشده!

*تا حالا دقت کردین وقتی یه نفر شمارو دعوت به دیدن یه فیلمی که قبلا خودش دیده می کنه تو مدت فیلم یه جوری نگاتون می کننه که انگار خودش فیلم رو ساخته؟!

*دو نفر داشتن با هم خالی می بستن. اولی گفت 40 سال پیش ساعت بابام تو همین رود افتاد! دیروز بعد این همه مدت رفتیم غواصی پیداش کردیم سالم بود! دومی گفت بابای من 40 سال پیش افتاد تو همین رود، دیروز دیدیم اومد خونه سالم سالم بود! اولی گفت تو این مدت او زیر چی کار می کرد؟ گفت: ساعت بابای تو رو کوک می کرد.


*نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید: «شما برای چی می نویسید استاد؟» برنارد شاو جواب داد: «برای یک لقمه نان.» نویسنده جوان گفت: «متاسفم. برخلاف شما ما برای فرهنگ می نویسیم» و برنارد شاو گفت: «عیبی ندارد پسرم. هرکدام از ما برای چیزی می نویسیم که نداریم.»
 

سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 11:15 :: نويسنده : فرزین دیده بان

ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...

ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, :: 10:45 :: نويسنده : فرزین دیده بان

وبلاگ یک دختر
 
 

وااااااااااااااااای امروز تفلدمه
تفلد تفلد تفلدم مبارک

25655555544884تا کامنت
-تولدت مبارک خانومی
.
.
.
-شما از طرف بلاگفا بهتربن وبلاگ نویس معرفی شدید

وبلاگ یک پسر

آرزو می کنم روزی برسه که همه انسان ها بتوانند با هر عقیده رنگ و قومیتی در کنار هم آزادانه زندگی کنند

1 کامنت
-حرف مفت نزن

(تازه همون یه نفر هم آدرس وبلاگ خودشو گذاشته)
 

یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, :: 10:32 :: نويسنده : فرزین دیده بان


اگه لامصـــب 3تا یخچال فریزر ساید بای ساید
یا 4 تا تلویزیون و شونصد تا لوازم خونگی دیگه هم توخونه باشه
از نظر مادرم 90 درصد قبض برق مال لپ تاپ منه! :|

 

 

 

جمله های طنز از ایرانی های خلاق و بامزه (2) www.taknaz.ir

 

رفتم از عابربانک پول بگیریم میگه : وجه نقد موجود نیست. بعد مینویسه درخواست دیگری دارید؟!... آره 4 تا جوک بگو بخندیم!!!!!!!!!!!

 

جمله های طنز از ایرانی های خلاق و بامزه (2) www.taknaz.ir

 

 

بچه ها توی کلاس داشتند سر و صدا می کردند که ناظم میاد تو با عصبانیت می گه : اینجا طویله است؟
یکی از بچه ها می گه : نه آقا اشتباهی اومدید!

جمله های طنز از ایرانی های خلاق و بامزه (2) www.taknaz.ir





شكسپیر میگه: هر وقت زنت گریه میكنه میخواد خرت كنه و هر وقت میخنده مطمئن باش خرت كرده!؟

جمله های طنز از ایرانی های خلاق و بامزه (2) www.taknaz.ir




به یارو میگن چرا سرت رو خیس نكرده شامپو میزنی؟ میگه اگه سواد داشته باشی نوشته مخصوص موهای خشك!!‍!؟

 

جمله های طنز از ایرانی های خلاق و بامزه (2) www.taknaz.ir




خدایا نمیخوای یه سری بری اروپاو امریکا ؟ دارن میمیرن از خوشی ها.....

 

جمله های طنز از ایرانی های خلاق و بامزه (2) www.taknaz.ir




کلاغه میگه قار قار...ننه ش میگه زهرمار...باباش میگه ولش کن...چادر سیاه سرش کن...از خونه بیرونش کن...(از شاعران گمنام دهه شصت)

=))))
یادتونه؟

جمله های طنز از ایرانی های خلاق و بامزه (2) www.taknaz.ir





آقای محترم....به عشقت از سر مهربونی نگو توله سگ...!
خانم محترم..به عشقت از سر مهربونی نگو کره خر...!
هم توله سگ یه روز بزرگ میشه پاچه میگیره....!
هم کره خر بالاخره یه روز خر میشه جفتک میندازه...!



ادامه مطلب ...
شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, :: 10:54 :: نويسنده : فرزین دیده بان

امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! اگه دل به درددلم بدین قضیه دستگیرتون میشه ...
پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و... خلاصه فریاد میزدم که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید...

منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و ... دخترک ترسید و کمی عقب رفت! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!

ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم، اومد جلو و با ترس گفت: آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونورخیابونه گل میفروشه! این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره ...

دیگه نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته ی کوچولو چی میگه؟!

حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود، توان بیان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!

یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه! ... اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!

تا اومدم چیزی بگم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! اون حتی بهم آدامس هم نفروخت! هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبمه! چه قدرتمند بود!


همیشه مواظب باشید با کی درگیر میشید! ممکنه خیلی قوی باشه و بد جور کتک بخورید که حتی نتونید دیگه به این سادگیا روبراه بشین ...

پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 12:25 :: نويسنده : فرزین دیده بان

روزی شیوانا یكی از شاگردان جوانش را دید كه زانوی غم بغل گرفته و گوشه‏ای نشسته است. نزد او رفت و جویای حالش شد.

شاگرد لب به سخن گشود و از بی‏وفایی یار صحبت كرد و اینكه دختر مورد علاقه‏اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج شخص دیگری را پذیرفته است. شاگرد گفت كه سال‏های متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ كرده بود و با رفتن دختر به خانه‏ی مردی دیگر، او احساس می‏كند باید برای همیشه با عشقش خداحافظی كند.

شیوانا گفت: «اما عشق تو به دخترك چه ربطی به او دارد؟!»

جوان که از این سؤال شیوانا تعجب کرده بود پاسخ داد: «ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود.»

شیوانا با لبخند گفت: «چه كسی چنین گفته است. تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار داده است. این ربطی به دخترك ندارد. هركس دیگر هم جای دختر بود تو این آتش عشق را به سمت او می‏فرستادی. بگذار دخترك برود! این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست. مهم این است كه شعله این عشق را در دلت خاموش نكنی. معشوق فرقی نمی‏كند چه كسی باشد! دخترك اگر رفت با رفتنش پیغام داد كه لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد. چه بهتر! بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه‏گری و ظهور پیدا كند! به همین سادگی!»

طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند. جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوط به دانشجوی ترم آخری…

رییس دانشگاه


1)مردی فرهیخته و خوشتیپ

2)به دلیل اینکه در طی این چهار پنج سال یک بار هم ایشونو نتونستم ببینم، هیچ ذهنیتی ندارم
 

یک وعده غذای سلف

1)بیفستراگانوف با سس کچاپ با نوشیدنی خنک

2)چلو لاستیک به همراه افزودنی های غیر مجاز

 

کارت دانشجویی


1)کارت شناسایی و هویت دانشجو

2)تنها استفاده از این کارت گرفتن فیلم از ویدئو کلوب است



ادامه مطلب ...
دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, :: 11:7 :: نويسنده : فرزین دیده بان


 


از دید مسئولین بالا مقام دانشگاه :

- مهمترین رکن یک دانشجوی نمونه ، پرداخت به موقع شهریه است .

- در مرحله اول ثبت نام دو چیز کافیست اول پذیرفته شدن و دوم فیش واریزی شهریه ، بقیه مدارک باشه برای بعد ( پول مهمه )

- دانشجو فردی است که باید به موقع و قبل از استاد سر کلاس حضور داشته باشد

- نگاه او قبل از کلاس به کفشهایش و در کلاس به جزوه هایش باشد .

- فاقد هر گونه آرایش ظاهری ، باطنی ، داخلی و خارجی باشد .

- از خونه مستقیم بره داخل کلاس و بعد از کلاس مستقیم بره خونه .

- هر چی استاد و مسئولین دانشگاه گفتن بگوید چشـــــــــــم .

- کاری به کار کسی نداشته باشه و کلا" چیکار داره که کی به کی یا با کی تا کی چیکار داره !!!



ادامه مطلب ...
یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 9:55 :: نويسنده : فرزین دیده بان

از سراپرده معشوق به دامان شقایق رفتم

و عروج از ملکوت عظمت تا نفس عشق گذر کرد به مهتاب جنون…

نفسم حبس شده در قفس تنگ سکوتی ابدی

یاد در حافظه ام پاک شده

عشق تو در نفسم ثبت شده

یاد من نیست ز دیروز و ز امروز

من همه مست حضور تو شدم

همه جا صحبت توست، همه از عشق سخن می گویند

وای عجب صحبت شیوایی بود!

قسمت می دهم از حافظه بیرون نروی و تماشای نگاهت به دلم بسپاری

من و دل میدانیم که از این موهبت تازه معبود چه سودی ببریم

تو فقط با من باش…

پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 32
بازدید دیروز : 30
بازدید هفته : 86
بازدید ماه : 1236
بازدید کل : 119335
تعداد مطالب : 267
تعداد نظرات : 400
تعداد آنلاین : 1

Online User