بچه هاي اقتصاد 90 دانشگاه باهنر كرمان درباره وبلاگ مهم اين نيست که قطره باشي يا اقيانوس، مهم اين است که آسمان در تو منعکس شود. _____________ سلام اينجا محله ماست البته هركي اومد قدمش روي چشامون اينجا به وجود اومده براي خوش بودن پس نياي بگي اين چه وبلاگيه كه اسمش اقتصاد ولي مطلب اقتصادي نميزاره اخه اينجا حس درس ودانشگاه نيست پس خوش باشين گلايي كه مياينن ممنون www.economy90.uk.ac.gmail.comاينم ايميل اگه نكته اي خصوصي ميخواستين بگين به اينجا بفرستين یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, :: 10:28 :: نويسنده : فرزین دیده بان
ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی میكرد و مردم با نیرنگی٬ حماقت او را دست میانداختند.
دو سكه به او نشان میدادند كه یكی شان طلا بود و یكی از نقره. اما ملا نصرالدین همیشه سكه نقره را انتخاب میكرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد میآمدند و دو سكه به او نشان می دادند و ملا نصرالدین همیشه سكه ی نقره را انتخاب میكرد.
تا این كه مرد مهربانی از راه رسید و از این كه ملا نصرالدین را آن طور دست میانداختند٬ ناراحت شد.... در گوشه ی میدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سكه به تو نشان دادند٬ سكه ی طلا را بردار. این طوری هم پول بیشتری گیرت میآید و هم دیگر دستت نمیاندازند. ملا نصرالدین پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سكه ی طلا را بردارم٬ دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت كنند كه من احمق تر از آنهایم. شما نمیدانید تا حالا با این كلك چقدر پول گیر آوردهام. شرح حكایت 1 (دیدگاه بازاریابی استراتژیک) ملا نصرالدین با بهرهگیری از استراتژی تركیبی بازاریابی، قیمت كم تر و ترویج، كسب و كار «گدایی» خود را رونق میبخشد. او از یك طرف هزینه ی كمتری به مردم تحمیل میكند و از طرف دیگر مردم را تشویق میكند كه به او پول بدهند . «اگر كاری كه می كنی٬ هوشمندانه باشد٬ هیچ اشكالی ندارد كه تو را احمق بدانند.»
نظرات شما عزیزان: پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|